غیرت=عفت

Image result for ?کارت پستال تبریک عید غ?‎
بر شیعه کنون وقت سرور و طرب است\جام طرب از غدیر خم لب به لب است
شادی خود اظهارنممابا صلوات \گرشیعه ای وشاد نباشی عجب است

نوشته شده در پنج شنبه 95/6/25ساعت 11:11 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

Image result for ?کارت ÷پستال تسلیت روز شهادت امام جواد?‎

 

با سلام به دوستان گرامی حلال کنید چهارشنبه ان شاء الله راهی مشهد هستم التماس دعا. یا حق

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق الارض و من تحت السری الصدیق الشهید صلوه

کثیرته تامه زاکیه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در جمعه 95/6/12ساعت 5:15 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

Image result for ?کارت ÷پستال تسلیت روز شهادت امام جواد?‎

 

 

شهادت مظلومانه جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت ،تسلیت و تعزیت بر مسلمانان عزیز و آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

شهادت غریبانه امام مسموم جواد مظلوم  (علیه السلام) بر شما تسلیت باد.

 

 

 


نوشته شده در جمعه 95/6/12ساعت 5:7 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

در یک حدیث قدسی از قول خداوند می خوانیم:

«دروغ می گوید آنکه مدعی محبت من است ولی وقتی شب فرا می رسد می خوابد .

آیا مگر نه اینکه هر عاشقی خلوت با معشوق را دوست دارد؟!»

نماز اولین نشانه عملی اعتقاد عقلی و ایمان قلبی یک مسمان است. هنگامی که انسان به سمت قبله معبود قیام کرده با رکوع و سجود سر

بر سجاده می گذارد،با تمام وجود به خاک افتاده می گوید:

 

«خداوندا آنچه روی به سوی تو دارد و در مقابل تو به خاک افتاده است عقل و قلب و روح من است؛ عقلی که سرشار از اعتقاد به توست و قلبی که مملو از اعتقاد به توست و روحی که عاشق توست پس با نماز و خاکساری خود در برابر تو به خداوندیت اقرار و اعتراف کرده ،شهادت می دهم که فقط خدای یکتا و بی همتا سزاوار پرستش است.»

 

پس نماز که پاک ترین تسبیح آفرینش است نشانه پرستش و اطاعت یک موحد است.

نماز شب توفیقی می خواهد که آنرا هم باید از خدا طلبید.انسان با تداوم نماز شب و تهجد و عبادت های شبانه می تواند به مقامی از کمال و

صفای نفس و قرب به خدا برسد که چشم و گوش و دست خدایی پیدا کند(جز حق نبیند،جز حق نشنود و جز حق عمل نکند)و به آنجا برسد

 که هر دعایی کند مستجاب گردد.

نماز شب در احادیث

 حدیث اول

امام محمد باقر «علیه السلام» میفرمایند:

«هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد نباید شب را به صبح برساند مگر وتر را به جا آورد.»

 

حدیث دوم

امام صادق«علیه السلام »میفرمایند:

«کسیکه نماز شب نمیخواند از شیعیان ما نیست.»

 

برخی از فضایل و برکات نماز شب

-استجابت دعا

-فراخوان عمومی

-هر چه بخواهد به او میدهند

-باعث سلامت جسم

-باعث زیبایی صورت

-بهره مند شدن از نور خدا

-موجب مباهت خداوند

التماس دعا-   اللهم عجل لولیک الفرج

منبع :کتاب فضایل و برکات نماز شب در دنیا و آخرت

 


نوشته شده در یکشنبه 95/5/31ساعت 3:36 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

                                                                                                عکس و تصویر شهید حسین علم الهدی که فرماندهی 60 تن از برادران پاسدار را بعهده داشت بعنوان ...


نوشته شده در شنبه 95/5/30ساعت 3:16 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

سرویس فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛
 شهید سید حسین علم الهدی در سال 1377 متولد شد. از 6 سالگی به فراگیری قرآن پرداخت. وی بسیار اهل مطالعه بود. در دبیرستان با تشکیل انجمن اسلامی و سخنرانی فعالیتهایی خود را آغاز نمود.

از جمله اقدامات او در زمان طاغوت تشکیل سازمان موحدین بود، این سازمان با هدف مبارزه مسلحانه برای سست کردن بنیانهای رژیم منفور پهلوی، به دور از تئوریهای گروهها و سازمانهایی که مبنای علمی آنها از تئوریهای مارکسیستی نشات می‌گرفت، برنامه‌های خود را در تحقق بخشیدن فرامین حضرت امام (ره) تنظیم نمود و حرکتی نو را از اواخر سال 1356 شروع کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو اولین شورای تشکیل دهنده سپاه پاسداران در خوزستان بود. قبل از شروع جنگ وقت خویش را صرف امور فرهنگی می‌نمود.

از اوایل جنگ در اهواز مستقر بود و سازماندهی بسیجیان اعزامی از سراسر کشور به جبهه‌های نبرد را به عهده داشت. پس از گذشت دو ماه از جنگ نقطه حساس مرزی یعنی هویزه را برای خود انتخاب کرد و برای تشکیل سپاه پاسداران و سازماندهی عشایر عازم این منطقه شد.

او و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام در حماسه هویزه (16 دی ماه 1359) به دریای تانک‌های دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حمله‌ور شدند.

حسین پس از شهادت همرزمانش با فریاد الله اکبر، آخرین گلوله‌های باقیمانده آرپی‌جی را به سوی دشمن شلیک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، چون مولایش امام حسین (ع) به شهادت رسید و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
اما در این میان این بزرگوار جز شهدای تفحص شده؛ قرار گرفت درفسمت پایانی خاطره ای از  تفحص این شهید و شرح جزییات آن به روایت سردار یونس شریفی همرزم وی در کتاب گزارش به خک هویزه  است.

وقتی وارد هویزه شدم ، آنجا را نشناختم! دشمن در طول یکسال و چند ماهی که آنجا را به اشغال خود در آورده بود ، هویزه را به تلی از خاک تبدیل کرده بود .

من بلافاصله به جایی که علم الهدی در آنجا به شهادت رسیده بود رفتم . عراقی ها آثاری از گورهای دسته جمعی گذاشته بودند که میشد با همین رد پا دنبال  اجساد واقعه شهدای شانزدهم دی ماه 1359 گشت .

حدود یک یا دو سال از این ماجرا می گذشت در این مدت سید علی علم الهدی چیزی به من گفته بود که آرام و قرار را از من گرفته بود و نمیتوانستم آن را هضم کنم. او از قول مادرش جمله ای را نقل کرد که دلم را به آتش کشید .

مادرش گفته بود : چرا آقای شریفی نمی رود و اجساد فرزندان ما را پیدا نمی کند . اگر او نرود ، من خانواده شهدا را جمع میکنم و به منطقه می آورم .


روز اول که رفتیم ، تل خاکی را پیدا کردیم که تکه چوبی روی آن نصب کرده بودند . با لودر خاک ها را پس زدیم و حدود 80 جسد بچه ها به دست آمد در این میان خبری از سید حسین علم الهدی نبود.

قرار شد مزار یادبود شهدای هویزه همان جا ساخته شود  . متاسفانه اجسادی که از زیر خاک بیرون آوردند بدون آنکه شناسایی کنند دفن کردند .

هر تل خاک ، گودال  یا چاهی را که دیدیم مورد بازرسی قرار دادیم  و با لودر آن را زیر و رو کردیم .

کمی که گشتیم اولین جسد را پیدا کردیم . متاسفانه نتوانسیتم او را شناسایی کنیم . زیرا فقط چند تکه استخوان به دست ما رسید . آن موقع هنوز پلاک های آلومینیومی شناسایی رایج نشده بود و رزمندگان ما از این چیز ها نداشتند.

تعدادی جسد به دستمان رسید . من در میان آن ها دنبال گمشده خودم می گشتم . بالاخره به میدانی که آرپی جی زن ها  در آن روز آنجا حماسه آفریده بودند رسیدیم . ضربان قلبم تند می زد و دلم گواهی می داد به زودی فرمانده مان را پیدا می کنم. به لودر چی گفتم : اینجا را آهسته تر بیل بزن!

کمی آن طرف تر چشمم به تل خاکی خورد . احساس عجیبی به من دست داد .

در لحظاتی که لودر داشت بیل میزد یاد 45 روزی که با حسین بودم افتادم . چقدر با قرآن مانوس بود . او قرآن را اغلب زیر فانسقه اش می گذاشت و درهر لحظه که فرصتی به دست می آورد چند آیه از آن را می خواند . نماز شب های حسین برایم خوشایند بود . یاد آن صبح هایی افتادم که آنقدر پشت سر او می دویدیم که نفسمان بند می آمد . او درهنگام ورزش به ما درس اخلاق میداد و برای ما از قصه های تاریخی و دینی و از سیره نبوی می گفت .

در همین فکرها بود که تکه زمینی ، نظرم را جلب کرد ، گفتم : اینجا را بیل بزن.

راننده لودر تا بیل را در زمین فرو کرد ناگهان لباس فرم حسین مشخص شد . حسین روز عملیات تنها پاسداری بود که لباس فرم پوشیده بود . قلبم داشت از دهانم در می آمد. خیالم راحت شد لااقل جسدی از حسین باقی مانده است! به راننده گفتم : برو عقب.

خاک ها را با دست کنار زدم . فانسقه خاکی دور کمر شهید مشخص شد . با کمال تعجب دیدم  آن قران همیشگی که همراه سید حسین بود ، زیر خاک است . قرآنی با امضای امام خمینی و آیت الله خامنه ای. روی سینه حسین هنوز عکس کوچک امام و آرم سپاه نشسته بود.

خاک را کنار زدم . اما دیدم بر خلاف اجساد دیگر که استخوان هایشان سالم بود. جمجمه حسین خرد شده !! تمام استخوان های تنش متلاشی شده بود!! وقتی این صحنه را دیدم نا خود آگاه یاد صحنه کربلا افتادم و اسب هایی که جنازه شهدا را زیر پا له کرده بودند!!

با کمال تعجب دیدم آرپی جی حسین زیر بدنش له شده! همان جا بود که فهمیدم اخباری که از هویزه شنیده بودم صحت دارد! معلوم شد تانک ها با شنی های خود از روی جسد علم الهدی رد شده و استخوان هایش را خرد کرده بودند! گریه امانم نمی داد ، دلم میخواست با تک تک سلول های بدنم مظلومیت این شهدا را فریاد بزنم. چند ساعتی بالای سر استخوان های خرد شده حسین نشستم و درد و دل کردم . حسین در این دنیا خاکی نمی گنجید. حیف بود به مرگ طبیعی برود باید شهید می شد!

کمی آن طرف تر جسد غفار درویشی را هم پیدا کردم. کمی آن طرف تر جسدی پیدا کردم که برگه ای همراهش بود، معلوم شد فرخ سلحشور است. نمی شناختمش، از کسانی بود که چند روز قبل از عملیات به منطقه آمده بوده . آن طرف تر جسد برادری به نام غدیران پیدا شد که از بچه های اهواز بود  و بلاخره جسد سعید جلالی را یافتم . که از بچه های مسجد جزایری اهواز بود.

غروب که شد یاد مادر، حسین افتادم، او از من جواب می خواست.  خیلی برایم دشوار بود خبر پیدا شدن استخوان های متلاشی شده ، حسین را به او بدم.

به اهواز رفتم . در حیاط خانه ی شهید علم الهدی را زدم . حاج خانم در رو به رویم باز کرد . نمی توانستم حرف بزنم . فقط قرآن زیر فانسقه ی سید حسین  را بیرون آوردم و نشان مادرش دادم . فهمید حسین به شهادت رسیده ، میدانستند هر جا آن قران باشد سید حسین هم همان جاست.

مادر علم الهدی آمد و کنارم نشست و گفت:

می دانستم که حسینم شهید شده اما به من گفتند او اسیر شده است. حسین کسی نبود که بگذارد زنده به دست دشمن اسیر شود.

آن شب حسین ، حسین هر شب نبود ، برایم مسجل بود فردا شهید خواهد شد . از ما برای غسل شهادت آب گرم خواست . به او گفتم:

آقا سید ! خدا خیرت دهد، تو هم توی این هیر و ویر برای غسل کردن وقت گیر آوردی؟

علم الهدی گفت هر طور شده آب پیدا کنید تا غسل کنم.

گفتم مگر می خواهی به ملاقات کسی بروی که به غسل نیازی داری؟

علم الهدی با لحن آرامی به من گقت : بله می خواهم به ملاقات کسی بروم.

من هم حسابی پرت! گفتم کجا تو فرماندهی، کجا می خوای بری!

سید حسین تبسم کرد و گفت: می خواهم به ملاقات خدا بروم.
برای ظهور و سلامتی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شادی روح شهیدان مخصوصا این شهید عزیزصلوات

نوشته شده در شنبه 95/5/30ساعت 3:6 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

روزگاری شهر ما ویران نبود

دین فروشی اینقدر ارزان نبود

صحبت از موسیقی عرفان بود

هیچ صوتی بهتر از قرآن نبود

دختران را بی حجابی ننگ بود

رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود

دختر با حجب حیا غرتی نبود

خانه فرهنگ کنسرتی نبود

مرجعیت مظهر تکریم بود

حکم او عالمی را تسلیم بود

یک سخن بود و هزاران مشتری

آن هم از لوث قرائت ها بری

وای که در سالهای سیاه دوهزار

کار فرهنگی شده پخش نوار

ذهن صاف نوجوانان محل

پر شد از فیلم های مبتذل

پشت پا بر دین زدن ازادگیست

حرف حق گفتن عقب افتادگیست

آخر ای پرده نشین فاطمه

تو برس بر داد دین فاطمه

بی تو منکر ها همه معروف شد

کینه توزی با ولی مکشوف شد

در به روی رشوه گیران باز شد

دشمنی با نائبش اغاز شد

بی تو دلهامان به جان امد بیا

کاردها بر استخوان امد بیا

گوش کن اینک نوای جنگ را

قصه ای از شهر بعد از جنگ را

قصه ای پرسوز تاب و التهاب

قصه ای تلخ و سراسر اضطراب

قصه شهری که غرق درد بود

اتش شهوت درونش سرد بود

شهر ما شب های خیبر یاد داشت

رمز یا زهرا و حیدر یاد داشت

شهر ما همت درون سینه داشت

با شهادت انس از دیرینه داشت

شهر ما روح خدا در دست داشت

صد هزاران عاشق سرمست داشت

ناگهان این شهر ما بی درد شد

اتش غیرت درونش سرد شد

حال راز ها در شهر قصه چپ شده

پوشش خاکی لباس رپ شده

دیگر از جبهه در ین جا رنگ نیست

دیگر ان حال و هوای جنگ نیست

یا خمینی ای خلیل بت شکن

خیز و بنگر فتنه های شهر من

جبهه و یاران من گم گشته اند

غرق در نسیان مردم گشته اند

پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟

یاد جبهه یاد آن خونین تفنگ

شهر من حجب و حیایت پس چه شد

ناله مهدی بیایت پس چه شد

ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟

کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟

ای جماعت ناله ام را بشنوید

درد چندین ساله ام را بشنوید

ای شما ان سوی آتش رفتگان

ای شما اغوش لیلا خفته گان

بنگرید این لکه های ننگ را

فتنه های شهر بعد از جنگ را

جنگ رفت و شهر ما تاریک شد

راه وصل عاشقان باریک شد

شما رفته مردم ریایی شدند

و بر خی دگر شیمیایی شدند

نه ان شیمایی که در جنگ بود بود

نه ان گاز سمی که بی رنگ بود

همانانی که رنگ ریا می زنن

و بر سینه سنگ خدا میزنند

همانانی که یادی زبن می کنن

فضا را پر از ادکلن می کنن

همانانی که در بی حجابی تکند

سزاوار یک قبضه نارنجکند

به سنگ تحاجم محک می شوند

و مثل عروسک بزک میشوند

از اینها بپرسد که محارن کجاست

شلمچه حلبچه فاو و مریوان کجاست؟

از اینها بپرسید همت کیست ؟

از این ها بپرسید باکری که بود ؟

این از این ها بپرسید که بابایی که بود

رجایی حسنپور اللهیاری که بود ؟

کسی فکر گلهای این باغ نیست

کسی مثل آن روزهای داغ نیست

همه ناگهان عافیت خو شدند

و یک شب از این رو به ان رو شدند

کسی بر شهیدان سلامی نگفت

رضای خدا را کلامی نگفت

بیایید که مردم بهتر شویم

در این آبشار خدا تر شویم

بیایید تجدید پیمان کنیم

نگاهی به قبر شهیدان کنیم

 

برای ظهور و سلامتی آقامون صلوات

هدیه به شهدا و اموات صلوات 


نوشته شده در شنبه 95/5/30ساعت 2:52 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

گل تقدیم شمابیایید زین لحظه عاشق شویمگل تقدیم شما

بیایید یک لحظه عاشق شویم
جدا از تمام سلایق شویم

نه مال و نه شهوت، نه جاه و مقام
بیا فارغ از این علایق شویم

چو صیاد شیرازی و کاظمی
پرنده، پرستو، شقایق شویم

بیایید.. چون رهبر و مقتدا
دمی رهسپار مناطق شویم

به فکه درآییم و فتح المبین
کمی آشنا با حقایق شویم

بیـاد شهیـدان گـردان عشـق
به مقتل پُر از اشک و هِق هِق شویم

بیفتیم.. بر خاکشان لحظه ای
در آن لحظه مست دقایق شویم

بیا با دو دست علمدار عشق
هم آوا و همسو موافق شویم

وهب وار دل را به دریا زنیم
به امواج مستی چو قایق شویم

صحیفه، مهاجر، مخاطب، قلم
بیایید زین لحظه عاشق شویم

 

گل تقدیم شماسفره عقدگل تقدیم شما

عاقد دوباره گفت وکیلم ...پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود

گفتند رفته گل...نه ! گلی گم دلش گرفت
یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود

هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود

ای کاش نامه یا خبری عطر چفیه ای
رویای دخترانه ی او بیشتر نبود

عکس پدر مقابل آیینه شمعدان
آن روز دور سفره جز چشم تر نبود

عاقد دوباره گفت :وکیلم؟ دلش شکست
یعنی به قاب عکس امید دگر نبود

او گفت با اجازه ی بابا...بله ...بله
مردی که غیر آینه ای شعله ور نبود

(پروانه نجاتی)

گل تقدیم شمابرای شیمیایی ها که بیصدا می میرندگل تقدیم شما

 

ماهیای سرخ عاشق ، توی حوضی از اسیدن
دلشون یه دریا درده ،کی می دونه چی کشیدن ؟!

می دونی چه دردی داره ،بی صدا ترانه خوندن ؟!
می دونی چه سوزی داره ،تو آتیش نفس کشیدن ؟!

هد هد صبا شدیم و هفت شهر عشقو گشتیم
ما نفس کم نیاوردیم ،معلومه کیا بریدن!

سینه آتیش خلیله ،اینجا عشقه که دلیله
ببین این دلای عاشق ،چه بهشتی آفریدن!

بچه های خط دوم ،سرشون به خاک ، اما
بچه های خط اول ، آسمونو سر کشیدن

فکر اون گلای سرخم که سرا رو خم نکردن
می میرن ولی نمی گن که گلوشونو بریدن

لاله ها کی گفته تنها ،همونایی ان که رفتن ؟
اینایی که پر شکسته ن ،مگه کمتر از شهیدن!


گل برای آقامگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شمابرای ظهور آقا صلوات

نوشته شده در شنبه 95/5/30ساعت 2:44 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

 حجاب ، از کجا به کجا؟

آن زمانی که دختران در هنگام بیرون آمدن پوشیه بر صورت داشتند هیچ صورت زنی پیدا نمی‌شد. زیاد دور نرو؛ اره همین شش هفت دهه پیش بود که بانوان متدین ما به دلیل ممنوعیت حجاب…

 

حجاب از کجا به کجا

آن زمانی که دختران در هنگام بیرون آمدن پوشیه بر صورت داشتند هیچ صورت زنی پیدا نمی‌شد. زیاد دور نرو؛ اره همین شش هفت دهه پیش بود که بانوان متدین ما به دلیل ممنوعیت حجاب در آن زمان به بیرون نمی‌آمدند. به گزارش آراز آذربایجان، بین در ورودی خانه‌ها پرده می‌انداختند تا مبادا زن و مردی همدیگر را ببینند.دختران جامعه را هیچ‌کس نمی‌دید و به قول معروف آنان آفتاب مهتاب ندیده بودند.

پس از مدتی کم کم پوشیه زدن به دلیل منع حجاب توسط رضا خان مخلوع در بین زنان استفاده نشد.دختران ما یا با چادر مشکی بیرون می آمدند آن هم با رو گرفتن سفت و یا با مانتو بلند و گشادی که حجاب کاملی بود. پس از مدتی مانتوهایمان به سر زانو رسید.آستین‌های مانتومان تنگ‌تر شد.جای مقنعه های بلندمان روسری و شال‌های رنگارنگ شد.کم کم موهایمان از روسری به بیرون انداخته شد.موج استفاده از لوازم آرایش به سرعت فراگیر شد.انواع شلوار های لی و… جای شلوارهایمان آمد.
اما باز دشمنان به این هم راضی نشدند.مانتوهایمان را تبدیل به لباسی کردند که هیچ تفاوتی با بلوز و شلوار ندارد.انواع ساپورتها(یا همان جوراب شلواری‌های سابق)جای شلوار آمد.آستین مانتو مان از سر آرنج‌هایمان بالا تر رفت.دیگر موهایمان چه از پشت و جلو به بیرون انداخته شد و کفش‌های نوک تیز و پاشنه بلند به جای کفش‌هایمان مورد استفاده قرار گرفت.
در جامعه کنونی خانوم چادری یعنی عقب‌ماندگی،اما چرا؟ می‌دانی برای چی؟برای اینکه دختر مسلمان ایرانی با پوشیدن این کفش‌ها عضلات بدنش را دخالت بدهد.روسری‌هایمان باز شد و انواع گوشواره های رنگارنگ را به بازار آوردند که تو را بی حیا تر کنن.دیگر در فیلم‌هایمان خبری از جدا نشستن زن و مرد در پای سفره نبود.دیگر از دختر چادری خبری نبود.یا اگر هم بود به عنوان یه دختر عقب مانده بود. جوراب‌های ساق بلند زنانه از جامعه جوراب زنانه خداحافظی کرد و جایش را به جوراب‌های مچی داد،دست از سر دختران چادری ما هم برنداشتند. در قدیم دختران ایرانی از چادر قجری یا همان کمری استفاده می‌کردند.با چادر کمری، سنگینی روی سر احساس نمی‌شد و دیگر نیازی نبود با دست آن را جمع‌وجور کرد. از مزیت‌های دیگر این نوع چادر، پوشیدگی کامل آن بود فرقی نمی‌کرد که زیر آن لباس مهمانی پرزرق و برق پوشیده شود و یا بدون مانتو بیرون بیایی، در هر صورت کسی متوجه لباس زیر چادر نمی‌شد.
چادر کمری در زمان قاجار دست خوش تغییراتی شد، در حالی که از پوشیدگی آن کم می‌شد دست‌ها به راحتی امکان خارج شدن از زیر چادر را داشتند.
بعد از مدتی چادر نماز و یا چادری که در خانه برای مهمانی‌ها استفاده می‌شد و معروف به چادر نیم‌دایره بود جایگزین چادر کمری در خیابان شد.
طراحان مد برای استقبال بیشتر از چادر و راحتی محجبه‌ها نوعی چادر با عنوان چادر ملی طراحی کردند. مانتوی بلندی که به مقنعه وصل شده بود و جلوی آن را با دکمه‌های فشاری می‌توان بست. این نوع پوشش هیچ هم‌خوانی با پوشش ملی ایرانی ما ندارد و برعکس نوعی برهنگی را ترویج می‌کند. چه بسا زنان چادری را در مترو، اتوبوس و دیگر جاها می‌بینیم که به جای استفاده از چادر ساده یا همان قجری انواع چادرهای جلو باز را می‌پوشند.آن هم در زیرش مانتوهای کوتاه و رنگارنگ با ساق‌هایی رنگی. *خواهرم حجاب خودش زیبا است
آنچنان سرگرم طراحی مدهای زیبای حجاب شده‌ایم که فراموش کرده‌ایم حجاب خودش زیباست.
ما برای دل نشین شدن حجاب، تلاش می‌کنیم آن را با ملاک‌ها زیبایی غربی تطابق دهیم، به گونه‌ای که هم قسمت‌هایی که پوشیدنش واجب است، پوشیده باشد و هم زیبایی حفظ شود.
اگر با ارزش‌ها و زیبایی‌های حقیقی و معنوی به مقابله‌ حجاب با بدحجابی بپردازیم، ممکن است به نتیجه برسیم، اما رقابت براساس شاخص‌ها و ارزش‌های بدحجابی بی‌معنا است. به عنوان نمونه می‌توان به رقابت نادرست در خصوص چادر اشاره داشت.
هنگامی که چادر می‌پوشیم آن‌را باز می‌گذاریم.با آن چادر مشکی انواع روسری و شال‌های رنگی می‌پوشیم.تا رنگ مشکی چادر را که رنگی مطلقا مات است را کمرنگ کنیم.با چادر، کفش‌های پاشنه بلند و جوراب‌های پارازین می‌پوشیم.و همراه آن جوراب شلواری(ساپورتای خودمون).با همین چادر مشکی مان آرایش‌های تند و غلیظ می‌کنیم و عینک فلان می‌گذاریم.
*چادر مشکی، امانت ام‌ابیهاست برای زنان مسلمان
پس از آن چادر های رنگی را وارد کردن.تا چادر مشکی‌ات را که امانت ام‌ابیهاست،از تو بگیرند.برای این هم بهانه جویی کردند که چادر مشکی افسردگی می‌آورد و…. دشمن چقدر لطیف عمل می‌کند، یادم هست درست بعد از ورود جوراب‌های مچی به بازار و حذف جوراب‌های ساق بلند، مد جدیدی به بازار شلوار زنانه آمد که به شلوارهای کوتاه معروف شدند اوایل دهه ?? موج هجوم فیلم‌های مختلف هالیوودی و بالیوودی مستهجن به کشور همزمان با اکران برخی فیلم‌های تلویزیونی و سینمایی که موضوع اصلی آن عشق بود و پسری گیتار به دست و دختری زیبا آغاز شد.
*جوانان آگاه باشید،دشمنان پروژه های خود را از راه غرایز جنسی در حال پیگیری هستند
با ورود ماهواره به حریم خانواده‌ها کم کم پازل تهاجم خاص فرهنگی بر پایه سوءاستفاده از غرایز انسان‌ها و به خصوص نسل جوان کامل شد است.جامعه امروز ایران جامعه جوانی است؛ یکی از بهترین و موثر‌ترین راه‌ها هم در از هم پاشیدن چنین جوامعی با بافت جوان و مذهبی ورود از راه غرایز جنسی است؛ متأسفانه دشمن نیز پروژه‌های خود را بر این مبنا در کشور ما و در بسیاری از جوامع مذهبی و سنتی در حال پیگیری است.
این همه مد و ترویج پوشش‌های بدن نما مانتوهای کوتاه و حریر، شلوار‌ها و تی‌شرت‌های کوتاه مردانه و ساپورت‌ها، برنامه‌های ماهواره و مطالب مندرج در سایت‌ها هدفی بجز این ندارد که جامعه جوان در حال پیشرفتمان را به دست اسرائیل و آمریکا بکشاند. اکنون چه مخالفان حجاب و چه مدافعان، در یک اصل مشترک هستیم و آن هم این که پوشیدگی زشتی است و برهنگی زیبایی از این رو اکثر مدافعان حجاب نیز در تلاشند که حجاب را با دست‌کاری‌هایی بسیار جذاب نشان دهند.
به همین خاطر مدهای مختلف طراحی کرده و به دنبال رقابت با بدحجاب‌ها هستند و ما هر روز در جامعه شاهد تغییر مدل روسری‌ها و حتی رنگ و جنس آن‌ها هستیم. چادرها با انواع اسم و رسمی که برای خود انتخاب کرده‌اند تنوع و جذابیت را افزایش داده‌اند.
غرض از بیان این مطالب این نیست که در شما نوعی جهت گیری ایجاد کنیم اما باید بدانیم که ما در جامعه اسلامی قرار داریم، جامعه و اسلامی که در راس آن رشادت‌هایی چون رشادت‌های اباعبدالله (ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت زینب و حضرت فاطمه علیها سلام تنها برای حفظ اسلام وجود دارد که همگی به آن اعتقاد قلبی داریم.اما به نظر شما شایسته است که با وجود داشتن وجدانی آگاه و فهمیده در جوانانمان از دشمنان و غرایزشان تبعیت کنیم و با وجود آگاه بودن به اهدافشان، راه آن‌ها را در از بین بردن اسلام واقعی ادامه دهیم؟
شاید بسیاری از شما خواستار این امر باشید که آزادی بیان باید در جامعه داشت تا همه سخنان خود را بگوییم، اما زمانی که بیان و فکر و نیاز ما تابع مدل‌های رنگارنگ، افکار گوناگون و غیره باشد آیا می‌توانیم آن بیانی که واقعا مورد نیاز جامعه است بیان کنیم؟اما قابل ذکر است جوانی که بی چون و چرا از تمامی الگوهای ضد ارزشی تبعیت می‌کند و فکر و ذهنش در انحصار غرب و دشمنان قرار گرفته است هرگز نخواهد توانست نیاز درونی و اصلی خود را بیان کند و اگر نیازی داشته باشد تنها در جهت برخلاف ارزش‌های دین اسلام خواهند بود.جالب است پایان سخنانم را این گونه بیان کنم که شهید سعید زقاقی در وصیت نامه تکان دهنده خود به مادرش می‌گوید:مادرم زمانی که شهادتم را شنیدی گریه نکن…زمان تشییع و تدفینم گریه نکن…زمان خواندن وصیت نامه‌ام گریه نکن…فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می‌کنند و زنان ما عفت را…وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت، مادرم گریه کن که اسلام در خطر است…

ما داریم به کجا کشیده میشیم ؟  پس فرهنگ ایرانی چی شد؟
 
منبع = وبلاگ دختران باحجاب


 

نوشته شده در یکشنبه 95/5/24ساعت 4:26 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

  امام رضا-(علیه السلام):
خداوند، پر حرفی و تلف کردن ثروت و اظهار نیاز کردن
زیاد از همنوعان را دشمن می دارد.
میلاد شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس،

بر مسلمانان جهان و حجت ابن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مبارک باد.

جملکس های ولادت امام رضا , متن تبریک میلاد امام رضا

  
تبریک میلاد امام رضا(ع) , اس ام اس مخصوص ولادت امام رضا
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

نوشته شده در شنبه 95/5/23ساعت 4:36 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >


کد قالب جدید قالب های پیچک