شیعه نیو: عفو به معنای گذشت از گناه و خطا، نگرفتن حق و حقوق خود، تسامح، مدارا، اغماض و صفح نسبت به دیگری، یکی از مصادیق فضیلت اخلاقی احسان است. در آموزههای اسلام بسیار بر عفو تأکید شده و زندگی اجتماعی و سبک زندگی قرآنی و اسلامی بر محور مدارا بنا شده است. نویسنده در این مطلب برخی از ابعاد این فضیلت اخلاقی را بر اساس آموزههای اسلامی تبیین کرده است. لذت بردن از نماز شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت پرسیدند: نماز برایم مانند جریمه دادن است چه کنم؟ ایشان فرمودند: زیاد بگویید: «و ربک الغنی ذو الرحمه»؛ « و پروردگار تو ، بی نیاز و رحمتگر است». سوره انعام /133. تثبیت ایمان حضرت آیت الله العظمی بهجت فرمودند: در آخر الزمان زیاد این ذکر را بگویید: «یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»ای خدا و ای رحمت گستر و ای گرداننده و زیر و رو کننده ی دلها، دل مرا به دین خود استوار بدار. جهت کشف حجاب از دل برای کشف حجاب از دل بعد از نماز صبح دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه بگوید: «یا فتاح» (بسیار گشاینده،نصرت دهنده) چرا امام زمان ارواحنافداه ظهور نمى کند با این که فساد و ظلم بقدر کافى وجود دارد؟ چرا با قیام خود جهان را در مسیر عدل و داد قرار نمى دهد؟ آخر تا کى باید نشست و شاهد صحنه هاى ظلم و خونریزى و بیدادگرى مشتى تبهکار و از خدا بى خبر باشیم؟ چرا اینقدر غیبتش به طول انجامیده؟ او در حقیقت انتظار چه چیزى را، دیگر مى کشد؟ و بالاخره سرّ این غیبت طولانى چیست؟ زیرا جاى این پرسش از آنها باقى است که چرا آن مصلح بزرگ تا کنون متولّد نشده و اگر شده است چرا قیام نمىکند و دنیاى تشنه را با جام عدالت و دادگرى خویش سیراب نمىسازد؟ بنابراین، اشتباه بزرگى است اگر این ایراد را تنها متوجّه شیعه بدانیم. و به تعبیر دیگر، شک نیست که مسأله طول عمر (بحث گذشته) و مسأله فلسفه وجود امام در زمان غیبت (بحث آینده) از سؤالاتى است که تنها متوجّه شیعه مى گردد، امّا مسأله تأخیر ظهور او مطلبى است که همه معتقدان به ظهور آن مصلح جهانى باید به آن بیندیشند که چرا با آمادگى جهان، آن ظهور بزرگ به وقوع نمى پیوندد؟ (دقّت کنید) به هر حال، این سؤال یک پاسخ کوتاه دارد و یک پاسخ مشروح؛ پاسخ کوتاه آن این است که: براى تحقّق یک انقلاب همه جانبه در سطح جهان تنها وجود یک رهبر شایسته انقلابى کافى نیست بلکه آمادگى عمومى نیز لازم است؛ و هنوز متأسفانه دنیا آماده پذیرش چنان حکومتى نشده است و به محض آمادگى، قیام او قطعى است! امّا توضیح این سخن: اولًا: باید توجّه داشت برنامه قیام مهدى، همانند برنامه قیام همه پیامبران الهى، از راه بهره گیرى از وسائل و اسباب طبیعى انجام مى گیرد، و هیچ گاه اعجاز اساس آن را تشکیل نمى دهد؛ معجزات جنبه استثنایى دارند و در روند برنامه هاى اصلاحى رهبر آسمانى- جز در موارد استثنائى- دخالت نخواهند داشت. به همین دلیل، همه انبیا از سلاح روز، تربیت افراد لایق، مشورتهاى لازم، طرح نقشه هاى مؤثّر، تاک تیکهاى نظامى حساب شده، و خلاصه، فراهم ساختن هرگونه امکان مادّى و معنوى براى پیشبرد هدفشان استفاده مى کردند؛ و در انتظار این نمى نشستند که هر روز معجزه اى واقع شود و دشمن یک گام عقب نشینى کند، یا دوستان در پرتو اعجاز هر روز در مسیر تکامل گامى به پیش بگذارند. بنابراین، اجراى طرح حکومت حقّ و عدالت در سطح جهانى نیز باید با استفاده از وسایل مادّى و معنوى لازم- جز در موارد استثنائى- تحقّق پذیرد. به تعبیر دیگر، مهدى علیه السلام آئین و مذهب جدیدى با خود نمى آورد بلکه او طرح هاى انقلابى اجرا نشده الهى را به مورد اجرا مى گذارد. رسالت او تنها ابلاغ و انذار و تعلیم و تربیت و توصیه و تذکّر نیست. رسالت او اجراى همه اصولى است که به ظلم و ستم و تبعیض، در سایه حکومت علم و ایمان پایان مى بخشد، و مسلّماً اجراى این طرح بدون آمادگى یا آمادگی ها ممکن نیست. ثانیاً:با توجّه به اصل اساسى بالا روشن مىشود که چرا مىگوییم هنوز وجود این آمادگى مسلّم نیست؛ چه اینکه، حدّاقل چند نوع آمادگى براى این کار لازم است: -1 آمادگى پذیرش (آمادگى روانى) مردم جهان باید بقدر کافى تلخى این وضع نابسامان و بى عدالتی ها را درک کنند. مردم جهان باید نارسائى و ضعف قوانین بشرى را براى اجراى عدالت اجتماعى لمس کنند. مردم جهان باید این حقیقت را بیابند که تنها در سایه اصول و پیوندهاى مادّى و ضمانت اجرایى موجود و مقرّرات خود ساخته انسانها مشکل جهان حل نمى شود؛ بلکه مشکلات هر روز متراکمتر و به گونه کلاف سردرگمى پیچیده تر مى گردد. مردم جهان باید احساس کنند که بحرانهاى کنونى زاییده نظامات کنونى است؛ و این نظامات از حلّ بحرانها سرانجام عاجزند. مردم جهان باید درک کنند که براى وصول به این هدف بزرگ، اصول و نظاماتى تازه لازم است که متّکى به ارزشهاى انسانى و ایمان و عواطف بشرى و اخلاق باشد، نه تنها اصول خشک و بى روح و نارسایى مادّى. مردم جهان باید به این حد از رشد اجتماعى برسند که بفهمند پیشرفت تکنولوژى الزاماً به مفهوم پیشرفت بشریّت و تأمین خوشبختى انسانها نیست؛ بلکه تکنولوژى پیشرفته تنها در صورتى ضامن نیکبختى و سعادت است که زیر چتر یک سلسله اصول معنوى و انسانى استقرار یابد و الّا- همان گونه که بارها دیده ایم- بلا آفرین خواهد بود و مایه ویرانگرى است. مردم جهان باید دریابند صنایع اگر به صورت بتى در آیند برحجم مشکلات کنونى افزوده خواهد شد و به ابعاد ویرانى و ضایعات جنگها وسعت مى بخشد؛ بلکه باید به شکل ابزارى در آیند تحت کنترل انسانهاى شایسته. بالاخره مردم جهان باید تشنه شوند و تا تشنه نشوند به سراغ چشمه هاى آب نمى روند. و به تعبیر دیگر، تا در مردم جهان تقاضائى نباشد، عرضه هر نوع برنامه اصلاحى، مفید و مؤثّر نخواهد بود؛ که قانون «عرضه و تقاضا» بیش از آنچه در مسائل اقتصادى مورد توجّه است در مسائل اجتماعى باید مورد توجّه قرار گیرد. این حالت عطش و تقاضا را چه عاملى باید ایجاد کند؟ قسمتى از آن را گذشت زمان، و بدون آن ممکن نیست امّا قسمت دیگرى بستگى به تعلیم و تربیت دارد؛ باید با رستاخیز فکرى که از طرف اندیشمندان با ایمان و آگاهان مسؤول جامعه به وجود مى آید، عملى گردد. آنها باید با برنامه هاى انسان سازى خود، حدّاقل این آگاهى را به مردم جهان بدهند که با این اصول و قوانین و روشهایى که در دست دارند مشکلات اساسى حل نخواهد شد؛ و به هر حال، این نیز نیازمند به زمان است. -2 تکامل فرهنگى و صنعتى از سوى دیگر گرد آورى تمام مردم جهان در زیر یک پرچم، کوتاه ساختن دست زورمندان و قلدران در همه جا، گستردن تعلیم و تربیت در آخرین حدّ امکان در همه سطوح، تفهیم کامل این مسأله که اختلاف زبان، و نژاد، و منطقه جغرافیایى و مانند آنها، دلیل بر این نیست که مردم جهان نتوانند همانند برادران، در یک خانواده زندگى کنند؛ و در صلح و برادرى و عدالت زیست نمایند. و فراهم ساختن یک اقتصاد سالم و کافى براى همه انسانها، نیاز به رشد فرهنگى و بالا رفتن سطح دانش بشرى از یک سو، و تکامل وسائل صنعتى از سوى دیگر دارد؛ وسائلى که بتواند پیوند سریع و نزدیک و دائمى میان تمام نقاط جهان بر قرار سازد، که آن هم بدون گذشت زمان ممکن نیست. چگونه ممکن است یک حکومت به وضع همه جهان رسیدگى کند اگر ارتباطات به کندى صورت گیرد؟ چگونه مى توان با وسائلى که فرستادن یک پیام با آن به نقاط دور افتاده جهان یک یا چند سال وقت لازم دارد دنیا را اداره کرد؟ از پاره اى از روایات که شکل زندگى مردم جهان را در عصر قیام مهدى علیه السلام ترسیم مى کند استفاده مى شود که پیشرفت تکنولوژى و صنعت مخصوصاً صنایع حمل و نقل و ارتباطى در آن عصر چنان خواهد بود که قارّه هاى بزرگ جهان عملًا به صورت چند شهر نزدیک به هم در مى آیند؛ و شرق و غرب حتّى حکم یک خانه را پیدا مى کند؛ مشکل زمان و مکان بکلّى حل خواهد شد. البتّه ممکن است قسمتى از این امور در پرتو یک جهش و انقلاب صنعتى در آن عصر صورت گیرد، ولى بالاخره یک نوع آمادگى علمى به عنوان زمینه باید در آستانه چنان عصرى باشد. 3 - پرورش یک نیروى ضربتى انقلابى سرانجام لازم است گروهى هر چند در اقلّیّت باشند در این جهان پرورش یابند که هسته اصلى ارتش انقلابى آن مصلح بزرگ را تشکیل دهند. باید در میان این جهنّم سوزان، گلهائى برُویَد تا مقدّمه گلستانى گردد؛ باید در این شوره زار نهال هایى تربیت شوند تا پیام آور بهار براى دگران باشند. باید افرادى فوق العاده آگاه، شجاع، دلسوز؛ فداکار و جانباز براى این کار تربیت شوند هرچند نسلهایى براى این منظور یکى پس از دیگرى بگذرند تا ذخایر اصلى آشکار گردد و عناصر اصلى انقلاب فراهم شود، و این نیز زمان مى خواهد. در روایات اسلامى یکى از علل طولانى شدن غیبت امام علیه السلام مسأله امتحان و آزمون عمومى مردم؛ و انتخاب اصلح ذکر شده که ممکن است اشاره به همین موضوع باشد. توضیح اینکه: آزمون هاى انسانى الهى، همچون آزمون هاى به خاطر آگاهى بیشتر به حال آزمون شوندگان نیست، بلکه به معنى پرورش استعدادها و آشکار ساختن شایستگیها و جدا شدن صفوف از یکدیگر است یا فاطر بحق فاطمه الهم عجل لولیک الفرج با عرض سلام و تشکر از راهنمائیهای الهی شما با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی موفق و موید باشید با عرض سلام و تشکر از راهنمائیهای الهی شما با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی موفق و موید باشید طلاق وقتی منفور است که انسان دارای همسری باشد که اگر صد درصد، مطلوب و ایدآل نیست، ولی هفتاد، هشتاد درصد و حتی بالای پنجاه درصد، مطلوب و ایدآل است و خلاصه، آن چنان است که می شود عمری را با اوگذرانید و از مزایای زندگی مشترک برخوردار شد. همه مطالبی که در بیانات پیشوایان معصوم، درباره مذمت طلاق ملاحظه کردیم، در همین زمینه است. طلاق، هنگامی غیر منفور است که زندگی خانوادگی و ادامه آن غیر ممکن باشد. بارها گفته ایم که: زندگی خانوادگی، نیاز به وحدت و مودت و رحمت دارد و این هم چیزی نیست که یک طرفه و یک جانبه باشد، بلکه باید جذب و کشش از هر دو طرف باشد. به گفته بابا طاهر عریان:. چه خوش بی مهربانی از دو سر بی! زیکسر مهربانی درد سر بی!. حال اگر در هیچ کدام جاذبه نیست، یا در یکی جاذبه و در دیگری دافعه است، راه درمانی جز طلاق وجود ندارد. 1.... مِا منْ شی ءٍ أحبُّ إلی اللّهِ منْ بیتٍ یعمرُ بالنکاحِ، وما مِنْ شی ءٍ أبغضُ إلی اللّهِ منْ بیتٍ یخرَبُ فِی الإسلامِ بالفُرقةِ، یعنی الطلاقَ.( وسائل الشیعه، ج 16، ص 266 و 267.). طلاق وقتی منفور است که انسان دارای همسری باشد که اگر صد درصد، مطلوب و ایدآل نیست، ولی هفتاد، هشتاد درصد و حتی بالای پنجاه درصد، مطلوب و ایدآل است و خلاصه، آن چنان است که می شود عمری را با اوگذرانید و از مزایای زندگی مشترک برخوردار شد. همه مطالبی که در بیانات پیشوایان معصوم، درباره مذمت طلاق ملاحظه کردیم، در همین زمینه است. طلاق، هنگامی غیر منفور است که زندگی خانوادگی و ادامه آن غیر ممکن باشد. بارها گفته ایم که: زندگی خانوادگی، نیاز به وحدت و مودت و رحمت دارد و این هم چیزی نیست که یک طرفه و یک جانبه باشد، بلکه باید جذب و کشش از هر دو طرف باشد. به گفته بابا طاهر عریان:. چه خوش بی مهربانی از دو سر بی! زیکسر مهربانی درد سر بی!. حال اگر در هیچ کدام جاذبه نیست، یا در یکی جاذبه و در دیگری دافعه است، راه درمانی جز طلاق وجود ندارد. 1.... مِا منْ شی ءٍ أحبُّ إلی اللّهِ منْ بیتٍ یعمرُ بالنکاحِ، وما مِنْ شی ءٍ أبغضُ إلی اللّهِ منْ بیتٍ یخرَبُ فِی الإسلامِ بالفُرقةِ، یعنی الطلاقَ.( وسائل الشیعه، ج 16، ص 266 و 267.).
مفهوم عفو
عفو واژه عربی و به معنای زمین رها و مغفولی است که هیچ گامی بر آن نهاده نشده و هیچ آثاری در آن نیست. همچنین به معنای آب بیش از نیازی است که بدون سختی و زحمت به دست میآید. این واژه سپس به معنای رها کردن حق و حقوق و نیز گذشت و بخشش از خطا و گناه دیگری به کار رفته است.
عفو یکی از اسمای حسنای الهی به معنای محو آثار گناه و بخشش بسیار است. خداوند در قرآن فرموده است: ان الله لعفو غفور؛ به راستی که خداوند بخششگر و آمرزنده است. (نساء، آیه99)
عفو در اصطلاح قرآنی، به معنای 1- گذشت از گناه و خودداری از مجازات بر آن؛ 2- باقیمانده مال از نفقه و خرجی که بخشیدن آن سبب تنگدستی صاحبش نگردد، آمده است. (لسانالعرب، ج9، ص294 و 296، «عفا»)
این مفهوم پیش گفته، در آموزههای قرآنی و روایی با واژگان دیگری چون صفح به معنای گذشت (حجر، آیه85) و جملاتی که این مفهوم را میرساند مانند آیه 126 سوره نحل و آیه 96 سوره مؤمنون و آیه 34 سوره فصلت مطرح شده است.
عفو در اخلاق و احکام اسلامی
یکی از فضایل اخلاقی، عفو و گذشت انسان از حقوق خود است؛ زیرا عفو از مصادیق احسان است و در اخلاق بر احسان به دیگری تأکید بسیار شده و آموزههای قرآنی و روایی بر این خصوصیت و فضیلت تشویق و ترغیب کرده است.
به عنوان نمونه، خداوند در آیاتی از جمله آیه 34 سوره فصلت، برتری عفو و گذشت، نسبت به مقابله با بدیها و برخورد کریمانه و اغماض از آزار و اذیت دیگران را مورد تأکید قرار میدهد. حتی در آیه 60 سوره حج به مسلمانان مورد ستم واقع شده از سوی مشرکان، در مورد عفو و گذشت از آنها توصیه میکند تا برتری عفو را نسبت به مجازات و عقوبت مورد تأکید قرار دهد. به سخن دیگر، اگر انسان بخواهد دیگران را به اسلام دعوت کند باید مشکلات و مصیبتهایی را که از سوی دیگران میرسد تحمل کند و با صبر و حلم و شکیبایی و بردباری اجازه دهد تا دیگران با روحیه احسانی و اخلاق کریمانه آشنا شوند.
با نگاهی به آموزههای قرآنی معلوم میشود که عفو و گذشت، بیش از به مقابله به مثل مورد پسند خداوند است. (نحل، آیه126) و حتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) مأمور به عفو در قبال بدیهای مشرکان است. (مؤمنون، آیه96)
از نظر قرآن به طور کلی عفو و گذشت انسان از حق خویش، امری ارزشمند و حتی مستحب است (بقره، آیه237؛ نحل، آیه 126) و این ارزشمندی و استحباب بویژه در شرایطی چون قدرت بر انتقام و عقوبت (بقره، آیه178) و ناتوانی طرف مقابل خصوصاً در امور مالی (بقره، آیه 280) و تخلفات جنگی (آلعمران، آیه152)، اختلافات خانوادگی (نساء، آیه128) و مانند آنها ارزش بیشتری مییابد. گاه انسان به سبب ناتوانی، از انتقام و مجازات دست برمیدارد و آن را ترک میکند درحالی که اگر قدرت میداشت بدون اغماض، مجازات و عقوبت را انجام میداد. پس اگر در این موارد عفو میکند از سر ناچاری است که ارزش کمتری دارد هر چند که بیارزش نیست بلکه حتی مستحب است تا به این رویه خو گرفته و عادت به عفو کند.
آثار و کارکردهای گذشت
در آیات و روایات برای عفو و گذشت کارکردها، آثار و برکاتی بیان شده که به برخی از آنها در اینجا اشاره میشود.
1- مقام صابران: کسی که از حق و حقوق خود میگذرد و از گناه و خطا و بدهکاری و اشتباهات دیگران چشم میپوشد، به مقام صابران میرسد و از مواهب و آثار آن بهرهمند میشود. (نحل، آیه126)
2- مقام محسنان: اهل عفو و گذشت، به مقام نیکوکاران و محسنان دست یافته و از آثار این مقام در دنیا و آخرت بهرهمند خواهد شد. (آلعمران، آیه134؛ مائده، آیه 13؛ نساء، آیه 128).
3. تخفیف احکام: عفو الهی نسبت به مردم موجب کاهش شدت احکام و آسانی در آن شده است. به این معنا که اگر خداوند نسبت به مردم گذشت و عفو نداشت احکامی که بر آنان تکلیف میشد بسیار سختتر و شدیدتر بود؛ ولی خداوند نسبت به آدمی از نام عفو ظهور کرد و همین امر موجب شد تا احکام تخفیف یابد. (بقره، آیه 187؛ نساء، آیات 43 و 97 تا 99) خداوند در آیه 101 سوره مائده در تعلیل بیان نکردن و مکلف نساختن مردم به پارهای از احکام، تشریح میکند که این امر پرتوی از عفو خداوند متعال نسبت به انسانها بوده است.
4. مقام متقین: یکی از آثار عفو و گذشت و نادیده گرفتن و رها کردن حق و حقوق خود و احسان به دیگری، ورود به جرگه پرهیزگاران است(آل عمران، آیات 133 و 134؛ نساء آیه 128؛ بقره، آیه 237) زیرا چنین رفتاری از هر کسی به معنای مراقبت نسبت به کارهایی است که باید انجام دهد و کارهایی که باید ترک کند. این گونه است که همواره مراقب است تا اعمالی را انجام دهد که مورد رضایت خداوند است. اصولا هدف اصلی عبادت که هدف و فلسفه آفرینش انسان و جن است (ذاریات، آیه 56) رسیدن به مقام متقیان است. (بقره، آیه 21) خداوند در آیه 237 سوره بقره بیان میکند چشمپوشی از حقوق خویش، راهی نزدیکتر به تقوا و کسب آن است. پس انسان اگر بخواهد میانبر برود و به آسانی به آخرین هدف و غایت عبادت یعنی تقوا و مقام متقین برسد باید از راه عفو و گذشت بهره گیرد.
5. کفاره گناه: اگر انسان بخواهد کفاره گناهان خود را بدهد و گناهان وی پوشیده و نادیده گرفته شود، باید خود اهل عفو و گذشت باشد. اگر انسان در شرایط سختی چون قصاص از حق خویش بگذرد و از جان قاتل در گذرد، چنین عفو و گذشتی ارزشمندتر است و کفاره گناهان خود عفوکننده میشود. (مائده، آیه 45) البته این برداشت از جمله «فمن تصدق به» است که به معنای کسی است که قصاص را عفو کند. (انوار التنزیل، بیضاوی، ج 1، ص 432) پس عفو از قصاص را به سبب گناهان دیگرش مواخذه نمیکند و از وی درمیگذرد؛ این بر اساس همان قاعده «ارحم ترحم؛ رحم کن تا رحم شوی» است.
6. خیر و برکت: عفو دیگران و گذشتن از حق خویش، موجب برکت و خیر در زندگی عفوکننده میشود. خداوند در آیه 128 سوره نساء عفو و گذشت در اختلافات خانوادگی را موجب خیر و برکت دانسته است. البته از نظر قرآن گاهی انسان به فرجام خیر، در مسئله گذشت از وامداران تنگدست، خود مهمترین برانگیزنده آدمی برای انجام دادن آن اعمال است؛ به این معنا که کسی که بداند با عفو از ناتوان در پرداخت وام میتواند به خیر بسیار دست یابد و بهره مضاعف برد به طور طبیعی از خیر خویش میگذرد تا به خیر الهی و برکت آن برسد. (بقره، آیه 280) به سخن دیگر، یکی از روشهای تشویق دیگران به عفو و گذشت از حق و حقوق خود، آگاهیبخشی نسبت به آثار و برکات این عمل احسانی و خداپسندانه است.
7. تحیت الهی: تحمل و گذشت در برابر برخوردهای جاهلانه، موجب دریافت تحیت و سلام، در بهشت است. (نگاه کنید: فرقان، آیات 63 و 73)
8. دفع بدی: عفو و گذشت از گفتار و کردار زشت عمدی دیگران، موجب ادب شدن آنان و اجتناب آنان از بدی میشود. در حقیقت یک راه آموزشی و تربیتی در ایجاد جامعه سالم و اخلاقی و پرهیز دادن دیگران از بدی و زشتکاری، ترک مقابله به مثل و رها کردن حق و حقوق خود و نادیده گرفتن آن است؛ زیرا وقتی مقابله به مثل میشود ممکن است دیگری همین رویه را به عنوان اصل رفتار در جامعه و اجتماع تلقی کرده و رفتار زشت خود را ادامه دهد، اما با عفو و گذشت طرف را شرمنده خود میسازد و این امکان فراهم میشود که او به زشتکاری و بدی خود ادامه ندهد و بدین ترتیب بدی از فرد و جامعه دور میشود و سلامت اخلاقی و هنجاری در جامعه تقویت شده و گسترش مییابد. (نحل، آیه 126) از امام سجاد (علیه السلام) روایت شده است: اما حق کسی که از جانب او با سخن یا عمل به تو بدی رسیده این است که اگر بدی او عمدی باشد گذشت از او برای تو بهتر است، زیرا این گذشت موجب منصرف شدن آن شخص از بدی کردن و ادب شدن او است. (بحارالانوار، ج 71، ص 20، ح 2)
9. دوستی: عفو و گذشت در برابر بدیها، بستری برای ایجاد دوستیها و پیوندهای محکم اجتماعی میشود و دلهای انسانها را به هم نزدیک میکند. (فصلت، آیه 34)
10. رحمت الهی: عفو و گذشت کریمانه، از موجبات جلب رحمت خداوندی است که در آیه 22 سوره نور به آن توجه داده شده است. بر اساس آیه 14 سوره تغابن عفو و چشمپوشی از دشمنیهای فرزندان و همسران، زمینه جلب رحمت الهی خواهد شد.
11. گذشت و عفو الهی: نیکی به مردم، در آشکار و نهان و گذشت از بدیهای آنها در پی دارنده عفو الهی است. (نساء، آیه 149) پس اگر میخواهیم از سوی خداوند مورد بخشش و عفو قرار گیریم با مردمان نیز این گونه باشیم و به قول معروف چیزی را که برای خود میپسندی برای دیگران بپسند و چیزی را که نمیپسندی برای دیگران هم مپسند.
12. محبت الهی: براساس آیه 134 سوره آلعمران و 13 سوره مائده عفو و گذشت از لغزشهای مردم، از عوامل جلب محبت الهی است.
13. مانع مصیبت: عفو خدا از بسیاری از گناهان و خطاهای انسانها، مانع بروز مصیبتهای بیشتر بر آنان است. (شوری، آیه 30) در حقیقت اگر از دیگری در گذشتی با این کار مصیبت را از خود و دیگران دفع کردی و اجازه ندادی که خود و دیگران به مصیبتی گرفتار شوند. پس برای دفع مصیبتها باید عفو کرد.
14. آمرزش الهی: کسی که عفو و گذشت داشته باشد و کریمانه از خطاهای دیگران در گذرد، با چنین عملی زمینهساز جلب غفران الهی به سوی خود و جامعهاش میشود. (نور، آیه 22؛ تغابن، آیه 14)
15. بهشت: ورود به بهشت جاویدان، پاداش عفو و گذشت از مردم است. (آل عمران، آیات 134 و 136؛ فرقان، آیات 63 و 75 و 76)
16. پاداش مضاعف: مؤمنان اهل کتاب، دریافتکننده دو اجر و پاداش؛ یکی برای تحمل در برابر کفار و دیگری عفو و گذشت از آزار آنان هستند. (قصص، آیات 54 و 52) البته بر اساس آنچه گذشت هرکسی نسبت به دیگران عفو داشته باشد و از حق و حقوق خود بگذرد با خیر و برکت مواجه میشود که مصداقی از آن نیز پاداش مضاعف و دو چندان مادی و معنوی است.
17. پاداش ویژه الهی: عفو و اغماض از خطای دیگران و اصلاح بدی آنان با نیکی و گذشت، موجب پاداش ویژه خداوند است که در آیه 40 سوره شوری به آن اشاره شده است.
18. همبستگی اجتماعی: از آثار عفو و گذشت، ایجاد همبستگی اجتماعی است. از این رو، در آیه 40 سوره شوری مردم تشویق به عفو و گذشت در جهت تحکیم همبستگی اجتماعی میشوند. در حقیقت این عفو در راستای همبستگی اجتماعی است، نه حمایت از ستمگران و متجاوزان.
19. شفاعت: بهرهمندی از شفاعت الهی از آثار عفو است. علی (علیه السلام) میفرماید: اقبل من متنصل عذره فتنالک الشفاعه؛ اگر کسی از تو معذرت خواست تو عذر او را بپذیر تا شفاعت شفیعان (فردا) نصیبت شود. (مواعض صدوق، ص 76)
20. یاری الهی: کسی که اهل عفو و گذشت باشد منصور به نصرت الهی خواهد بود. امامرضا (علیه السلام) میفرماید: ما التقت فئتان قط الا نصرالله اعظمهما عفوا؛ هرگاه دو گروه با هم محاربه کنند خداوند گروهی را نصرت میدهد که عفو و گذشت آن بیشتر باشد. (امالی شیخ مفید آستان قدس، ص 231)
21. بهرهمندی از مکارم اخلاقی: در اسلام بر مکارم اخلاقی تاکید شده است. برخی مصادیق عفو، نشان دهنده مکارم اخلاقی است. امامصادق (علیه السلام) میفرماید: ثلاث من مکارم الدنیا و الاخره: تعفو عمن ظلمک و تصل من قطعک و تحلم اذا جهل علیک؛ سه خصلت از نشانههای شرافت دنیا و آخرت است: از کسی که به تو ظلم کرده گذشت کنی، با کسی که با تو قطع رابطه کرده رابطه برقرار کنی و در برابر آدم نادانی که به تو بیحرمتی کرده خویشتنداری نمایی. (اصول کافی، ج 3، ص167)
22. طول عمر: یکی از راههای طول عمر با برکت انسان، عفو و گذشت از حق و حقوق خود نسبت به دیگران است. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) میفرماید: من کثر عفوه مد فی عمره؛ کسی که زیاد اهل گذشت باشد عمرش طولانی خواهد بود. (بحار، ج 75، ص 359)
23. عزتمندی: انسان اگر بخواهد از عزت الهی برخوردار شود باید اهل عفو و گذشت باشد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) میفرماید: اعز العباد علی الله الذی اذا قدر عفی؛ عزیزترین بندگان در نزد خدا آن کسی است که وقتی به قدرت رسید عفو و گذشت داشته باشد. (جامعالسعادات، ج 1، ص 303)
همچنین پیامبر (صلی الله علیه وآله) میفرماید: بر شما باد؛ عفو و اغماض زیرا عفو و گذشت بر عزت و سرافرازی بنده میافزاید، شما گذشت داشته باشید خداوند شما را عزیز و سرافراز میکند. (اصول کافی، ج 3، ص 167)
24. سروری: امامجعفرصادق (علیه السلام) میفرماید: ثلاث من کن فیه کان سیدا: کظم الغیظ و العفو عن المسیء و الصله بالنفس و المال؛ سه خصلت در هر کس باشد نشانه سروری و آقایی او است: فرو بردن خشم خود در وقت غضب، عفو و اغماض از خطای دیگران و صله ارحام با جان و مال (تحفالعقول، ص 330)
25. پاداش غیر قابل حساب: درباره ارزش عفو امیرالمومنین (علیه السلام) میفرماید: شیئان لایوزن ثوابهما: العفو و العدل؛ دو چیز است که (عظمت) ثواب آنها قابل ارزیابی نیست: یکی عفو و اغماض و دیگری عدل و انصاف. (فهرست غرر، ص 252)
26. نشانهای از سیره اهلبیت (علیه السلام) : هر کسی دوست دارد که خود را همانند اهل بیت (علیه السلام) کند، باید اهل عفو و گذشت باشد.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) میفرماید: مروتنا اهل البیت العفو عمن ظلمنا و اعطاء من حرمنا؛ فتوت و بزرگمنشی ما خاندان رسالت، عفو و اغماض از کسی است که به ما ظلم کرده و بذل و عطا است به کسی که ما را محروم ساخته. (تحفالعقول، ص 37)
آثار عدم گذشت
همانطوری که گذشت در قرآن بارها بر عفو و گذشت حتی از دشمنان ترغیب شده است. به ویژه در شرایطی که قصد و نیت از آن کسی رضایت الهی و گسترش اسلام و جنبههای اخلاقی اسلام است. در اینجا به برخی از آثار و ابعاد عدم گذشت اشاره می شود تا معلوم شود که تا چه اندازه عفو و گذشت برای شخص و جامعه مفید و سازنده است.
1- پشیمانی: انسان باید اهل گذشت و عفو باشد و بداند که در عفو و گذشت لذتی است که در انتقام نیست. امام محمدباقر (علیه السلام) میفرماید: پشیمانی ازعفو و گذشت بهتر از پشیمانی از عقوبت و انتقام است و جبرانش آسانتر است. (اصول کافی، ج 3، ص 168)
2- زشتترین عیب: عدم عفو و گذشت ازنظر اسلام بدترین عیبی است که در انسان وجود دارد. امام علی (علیه السلام) میفرماید: زشتترین عیبها کم گذشتبودن و بزرگترین گناهان عجله در انتقام گرفتن است. (فهرست غرر، ص 253)
3- بدترین افراد: امام حسن عسکری (علیه السلام) میفرماید: بهترین دوستان تو آن کسی است که خطایت را فراموش کند و (تنها) خوبیهایت را به یاد داشته باشد. (بحار، ج 78، ص 379) پس باید گفت بدترین برادر خونی و دینی کسی است که اهل گذشت و عفو نباشد.
4- نومیدی: انسان دوست دارد همه کس نسبت به او احسان و خیر کند و خوبیها برای او باشد، براساس قاعده طلایی هرچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند. انسان باید اگر خواهان عفو و گذشت الهی است، دیگران را عفو کند و اهل خطا و گناه را نومید نسازد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: عجبت لمن یرجو فضل من فوقه کیف یحرم من دونه؟! تعجب میکنم از کسی که به فضل و عنایت مافوق خود (پروردگار) امید دارد چگونه مادون خود را ناامید میکند (و از لغزش او نمیگذرد)؟ (فهرست غرر، ص 309)
5- ناگواری در زندگی: علی (علیه السلام) میفرماید: کسی که تغافل نکند و از بسیاری از امور چشمپوشی ننماید زندگی ناگواری خواهد داشت. (فهرست غرر، ص 297)
6- زشتترین کار: امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: ما اقبح العقوبه مع الاعتذار؛ چقدر زشت و ناروا است که انسان، گنهکاری را که از او پوزش میطلبد، عقوبت کند. (فهرست غرر، ص 241)
7- نشانه فرومایگی: امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: معاجله الانتقام من شیم اللئام؛ عجله در انتقام گرفتن، روش مردان فرومایه است. (فهرست غرر، ص 396)
8- بدترین مردمان: پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) میفرماید: بدترین مردم کسی است که خطای دیگران را نمیبخشد و از لغزش آنها نمیگذرد. (بحار، ج 77، ص 66)
آداب عذرخواهی و عذرپذیری
چنانکه گفته شد، عفو و گذشت باید بدون حتی عذرخواهی دیگری باشد و اگر کسی عذر خواهد باید عذرش را بپذیرد حتی اگر دلیل موجهی برای خطا و گناهش نداشته باشد. برخی از آداب عفو و عذرپذیری از خطای دیگری عبارتند از:
1- بهانهتراشی برای خطاکار: انسان نهتنها باید بهانه و عذر موجه دیگری را بپذیرد بلکه حتی اگر عذرش بیپایه و اساس بود روی او نیاورد و بلکه حتی برایش عذر و بهانه بتراشد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: اقبل عذر اخیک فان لم یکن له عذر فالتمس له عذرا! عذر برادر دینیات را بپذیر و اگر برای خطای خود عذری نداشت تو برای او عذری بتراش! (تحفالعقول، ص 107)
حتی امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرماید: لو شتمنی احد فی احدی اذنی ثم اعتذر فیالاخری لقبلت؛ اگر کسی برابر یک گوش من مرا دشنام دهد بعد در گوش دیگر از من عذرخواهی کند عذر او را میپذیرم. (احقاقالحق، ج 11، ص 116) امام زینالعابدین (علیه السلام) میفرماید: اگر کسی از طرف راست تو آمد و ناسزا گفت بعد برگشت و از طرف چپ از تو عذرخواهی کرد تو عذر او را بپذیر. (بحار، ج 78، ص 141)
2- عفو در قدرت: عفو در قدرت ارزشیتر از موارد دیگر است. امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرماید: عفو و گذشت در عین قدرت، روش پیامبران مرسل و متقیان است. (بحار، ج 71، ص 423) از همین رو امام حسین (علیه السلام) میفرماید: ان اعفی الناس من عفی عن قدره؛ با گذشتترین مردم آن کسی است که با داشتن قدرت، عفو و اغماض داشته باشد. (بحار، ج 78، ص 121)
3- تغافل از خطا: انسان نباید رفتار دیگری را زیر ذرهبین ببرد و دنبال عیبجویی و خطایابی باشد، بلکه باید دنبال ندیده گرفتن در زندگی باشد. «تغافل» یک اصل اخلاقی نسبت به رفتار دیگران است. عفو چیزی جز تغافل نیست. پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) میفرماید: «المؤمن نصفه تغافل؛ نیمی از رفتار مؤمن، مبنی بر تغافل و نادیده گرفتن است. (الشهاب فیالحکم و الآداب، ص 7) امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز میفرماید: «تغافل یحمد امرک؛ تو برخی از امور و ناگواریها را نادیده بگیر، تا موقعیت و امورت ستوده گردد. (فهرست غرر، ص 297) نیز آن حضرت میفرماید: من اشرف افعال الکریم غفلته عما یعلم؛ یکی از شریفترین اعمال یک شخص بزرگوار نادیده گرفتن معلومات خود از (عیوب) دیگران است. (نهجالبلاغه، حکمت 213)
4- عفو از توبه کار: انسان باید شرائط و آداب عفو را بشناسد. یکی از این آداب و حکمت آن است که از توبه کار عفو کند. کسی که اصرار بر گناه و خطا دارد و نشانه پشیمانی در او نیست، عفو از او موجب گستاخی وی میشود. از این رو مولی امیرالمؤمنین (علیه السلام) در شرایط عفو می فرماید: العفو عن المقر لاعن المصر!؛ عفو و گذشت سزاوار کسی است که به خطاهای خود اعتراف و اقرار میکند نه آن کسی که از تقصیرات و خطاهایش دست بردار نیست. (نهج حدیدی، ج 20، ص 330)
5- پذیرش عذر: کسی که عذر خواسته عذرش را باید پذیرفت و از او عفو کرد. علی (علیه السلام) میفرماید: اقبل عذر من اعتذر الیک؛ اگر کسی از تو عذر خواهی کرد تو نیز عذر او را بپذیر (که نشانه شخصیت والای تو است). (تحفالعقول، ص 82) اصولا انسان باید خودش را بر عفو کردن عادت دهد چنانکه آن حضرت میفرماید: عود نفسک السماح؛ خودت را به گذشت و جوانمردی عادت بده. (دستور معالم الحکم، ص 69)
استثناء در عفو
در کنار تمام آنچه در فضیلت و اهمیت عفو و اغماض نسبت به خطا و گناه دیگران گفته شد باید یک نکته مهم را نیز مدنظر قرار داد و آن اینکه گذشت در جائی ارزش و فضیلت و تأثیرگذار است که شخص خطاکار از کرده خود پشیمان شده و از راه خطا برگشته باشد و هیچ اصراری بر انجام اعمال بد و خطای خود نیز نداشته باشد. اما اگر گذشت، موجب گستاخی و جریتر شدن وی شود و یا زیانهای بیشتری را متوجه فرد و جامعه کند بویژه در رابطه با تبهکاران و جانیان سابقهدار که امیدی به اصلاح آنها نیست، گذشت در چنین شرایطی کاری حماقتآمیز و خلاف عقل و توصیههای دینی است و از آن نهی شده است.
انتهای پیام/654
دخترک میزد زبانش را به نان
در خیابان میکشید آه از نهان
کِای خداوند زمین و آسمان
ای که آوردی مرا در این جهان
پای من عریان و رختم مندرس
آبروئی نیست بهرم بی گمان
میوه ام گندیده نانم پُر کپک
جان من بر لب رسیده در دهان
من به خود هرگز ندیدم مادری
تا که باشد درد این دل ترجمان
سایه از بابا نبوده بر سرم
تا که پشتم باشد هر گاه و مکان
خسته ام دیگر ز دست مردمان
تا به کی طعنه چرا زخم زبان ؟
گاه خوانندم یکی دزد و گدا
گاه معتادی خس و بی خانمان
دم به دم آید سرم صد درد و غم
باز هم شکرت بگویم توأمان
من ندارم جز تو در عالم کسی
خواهشی دارم خدای مهربان
آرزویم یک لباس قرمز است
تا به تن پوشم بنازم من به آن
زیر لب خندید و دید اندر خیال
جام? سرخی به تن دارد گران
دخترک از ذوق رخت تازه اش
شادمان گشت و ز شادی شد دوان
ناگهان برخواست یک فریاد خشک
زیر چرخ خودرو از آن بی امان
وآن لباس کهنه شد قرمز ز خون
آرزویش شد روا در دم چنان
(کامبارکریمی )
از شخص مومنی شنیده ام که اگر زنی , شوهر بد اخلاق داشته باشد : آن زن به بهشت میرود و گناهانش بخشیده میشود ; آیا این مطلب صحت دارد ؟
در برخی روایات آمده است که عذاب قبر از سه دسته از زنان بر داشته شده و آنان با حضرت فاطمه سلام الله علیها محشور می شوند. یک دسته از آنان کسانی هستند که در برابر بد اخلاقی شوهران شان از خود صبر و بردباری نشان می دهند. در پایان این حدیث آمده است: یُعْطِی اللَّهُ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ یَکْتُبُ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ عِبَادَةَ سَنَةٍ(1) یعنی خداوند به هر یک از این سه گروه از زنان به خاطر صبر و بردباری ثواب هزار شهید را می دهد، و برای هر یک از آنان ثواب یک سال عبادت در نامه عمل شان نوشته می شود. در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(ص) آمده است. هر مردی بر بد اخلاقی زنش صبر و بردباری از خود نشان دهد، خداوند پاداشی را که به حضرت داود - یا حضرت ایوب (2)- علیهما السلام به خاطر تحمل بلاها داده است به آن مرد می دهد. و اگر زنی بد اخلاقی شوهرش را تحمل کند و صبور باشد خداوند به او ثواب و پاداشی را که به جناب آسیه یعنی یکی از چهار زن برتر بهشتی داده است، عنایت می کند . (3)
تذکر دو نکته:
1- این همه ثواب ها و پاداش ها که خداوند به فضل و کرمش به زن یا شوهر می دهد در صورتی است که از جهت عقاید و ایمان و انجام واجبات و ترک گناهان وظایف خود را انجام دهند. ساختن خانه و کاخ مجلل کاری سخت است، زمانی زیادی نیاز دارد، ولی با بنزین و یا مواد منفجره به راحتی در مدت چند دقیقه می توان را از بین برد، گناهان و ترک واجبات همان مواد منفجره یا بنزینی است که کاخ مجلل پاداش ها و ثواب ها را از بین می برند. پس باید از آن ثواب های عظیم خوب مراقبت کرد.
2- لازم است به حدیث جامع زیر که زن و شوهر را مخاطب قرار داده است، نیز توجه شود.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر زنی یا مردی با بد اخلاقی خود همسرش را اذیت کند خداوند نماز و سایر عبادات و کارهای نیکوی آنان را نمی پذیرد، اگرچه پیوسته شب زنده داری کنند و اهل نماز شب باشند، و روزها همیشه در روزه باشند، و مال و ثروت بسیاری در راه خدا انفاق کنند، و اگر با این وضع بمیرند در جهنم با منافقین هم نشین خواهند بود، مگر آن که پیش از مرگ توبه کنند و از همسر خود حلالیت و رضایت بگیرند. (4)
پی نوشت ها:
1. وسایل الشیعه 29 جلدی، شیخ حر عاملی، ج 21، ص 285، چاپ مؤسسه آل البیت، قم، سال انتشار 1409،ق.
2. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج73، ص 367، مؤسسه الوفاء بیروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق.
3. بحار الانوار، ج 100، ص 247.
4. وسایل الشیعه، ج 20، ص 163 و بحار الانوار، ج 73، ص 363.
از شخص مومنی شنیده ام که اگر زنی , شوهر بد اخلاق داشته باشد : آن زن به بهشت میرود و گناهانش بخشیده میشود ; آیا این مطلب صحت دارد ؟
در برخی روایات آمده است که عذاب قبر از سه دسته از زنان بر داشته شده و آنان با حضرت فاطمه سلام الله علیها محشور می شوند. یک دسته از آنان کسانی هستند که در برابر بد اخلاقی شوهران شان از خود صبر و بردباری نشان می دهند. در پایان این حدیث آمده است: یُعْطِی اللَّهُ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ یَکْتُبُ لِکُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ عِبَادَةَ سَنَةٍ(1) یعنی خداوند به هر یک از این سه گروه از زنان به خاطر صبر و بردباری ثواب هزار شهید را می دهد، و برای هر یک از آنان ثواب یک سال عبادت در نامه عمل شان نوشته می شود. در حدیث دیگری از پیامبر اکرم(ص) آمده است. هر مردی بر بد اخلاقی زنش صبر و بردباری از خود نشان دهد، خداوند پاداشی را که به حضرت داود - یا حضرت ایوب (2)- علیهما السلام به خاطر تحمل بلاها داده است به آن مرد می دهد. و اگر زنی بد اخلاقی شوهرش را تحمل کند و صبور باشد خداوند به او ثواب و پاداشی را که به جناب آسیه یعنی یکی از چهار زن برتر بهشتی داده است، عنایت می کند . (3)
تذکر دو نکته:
1- این همه ثواب ها و پاداش ها که خداوند به فضل و کرمش به زن یا شوهر می دهد در صورتی است که از جهت عقاید و ایمان و انجام واجبات و ترک گناهان وظایف خود را انجام دهند. ساختن خانه و کاخ مجلل کاری سخت است، زمانی زیادی نیاز دارد، ولی با بنزین و یا مواد منفجره به راحتی در مدت چند دقیقه می توان را از بین برد، گناهان و ترک واجبات همان مواد منفجره یا بنزینی است که کاخ مجلل پاداش ها و ثواب ها را از بین می برند. پس باید از آن ثواب های عظیم خوب مراقبت کرد.
2- لازم است به حدیث جامع زیر که زن و شوهر را مخاطب قرار داده است، نیز توجه شود.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر زنی یا مردی با بد اخلاقی خود همسرش را اذیت کند خداوند نماز و سایر عبادات و کارهای نیکوی آنان را نمی پذیرد، اگرچه پیوسته شب زنده داری کنند و اهل نماز شب باشند، و روزها همیشه در روزه باشند، و مال و ثروت بسیاری در راه خدا انفاق کنند، و اگر با این وضع بمیرند در جهنم با منافقین هم نشین خواهند بود، مگر آن که پیش از مرگ توبه کنند و از همسر خود حلالیت و رضایت بگیرند. (4)
پی نوشت ها:
1. وسایل الشیعه 29 جلدی، شیخ حر عاملی، ج 21، ص 285، چاپ مؤسسه آل البیت، قم، سال انتشار 1409،ق.
2. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج73، ص 367، مؤسسه الوفاء بیروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق.
3. بحار الانوار، ج 100، ص 247.
4. وسایل الشیعه، ج 20، ص 163 و بحار الانوار، ج 73، ص 363.
گفتارمان را با سخنی از پیامبررحمت، خاتم انبیاءْ آغاز می کنیم که فرمود:.
هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب تر از خانه ای که به ازدواج، آباد شده باشد نیست و هیچ چیز، در پیشگاه خدا منفورتر از خانه ای که در اسلام، به جدایی (طلاق) ویران شود، نیست.(1).
و با سخنی از الگوی صداقت، صادق آل محمدْ بیاراییم که فرمود:.
خداوند خانه ای را که در آن مراسم عروسی باشد، دوست می دارد و خانه ای را که در آن طلاق باشد، دشمن می دارد و هیچ چیزی در پیشگاه خداوند، منفورتر از طلاق نیست.(2).
و نیز فرمود:.
هیچ حلالی در نزد خدا منفورتر از طلاق نیست و خداوند کسی را که زیاد طلاق می دهد و زیاد زن ها را می چشد، دشمن می دارد.(3).
ممکن است با توجه به روایات بالا و یا روایتی که ضمن توصیه به ازدواج و نهی از طلاق، می فرماید: (طلاق عرش خدا را می لرزاند.)(4) این سؤال برای خوانند گرامی مطرح شود که: چرا اسلام، قانون طلاق را تشریع کرده و حداقل، دست مردان را در گسستن پیوند زناشویی بازگذاشته است! آیا بهتر نبود اسلام نیز همانند مسیحیت، طلاق را منع می کرد و همچون سدی پولادین، در برابر آن می ایستاد و جلو بیوه شدن زنان شوهردار و بی سرپرست شدن کودکان را از رهگذر طلاق می گرفت!.
حقیقت این است که: به همان میزان که اسلام به انعقاد پیمان زناشویی اهمیت می دهد، از شکسته شدن آن نیز بیزار و متنفر است و به همین جهت، فقط اختیار طلاق را به دست مردان داده است و چنین نیست که از این راه، ظلمی به زنان شده باشد، زیرا آنها نیز می توانند به طور منطقی و قانونی در صورت لزوم، از طریق محاکم شرعی، خود را مطلقه سازند؛ البته این دلیل نمی شود که مردها در استفاده ازحق طلاق، عقل و منطق را زیر پا بگذارند.
اگر خواننده گرامی به خاطر داشته باشد، ما درباره حکمت و علت قوانین و احکام بحث کرده و کلید گشایش بسیاری از مشکلات را ارایه داده ایم و در این جا نیز اضافه می کنیم که با همه اهمیت و احترامی که زناشویی و تداوم آن در نظر شارع اسلام دارد، گاهی عدم تفاهم و توافق زن و شوهر، چنان به اوج می رسد و چنان شدت می یابد که نه داوران خانوادگی و نه خود زوجین از عهده رفع آن بر نمی آیند و این جاست که قانونگذار حکیم، باید راه جدایی را باز بگذارد و دو انسانی که نمی توانند به یگانگی برسند، مجبور نکند که عمری را در زیر یک سقف با یکدیگر بگذرانند.
در قلمرو مسیحیت کاتولیک، به خاطر ممنوعیت طلاق، زنان و مردان بسیاری هستند که از نظر دفاتر رسمی و شناسنامه، همسر یکدیگرند، ولی عملاً از یکدیگر جدا شده و هر کدام، برای خود همسری برگزیده اند.
چنین وضعی نشان نقص و نارسایی قانون است و راه گریز از قانون را به روی مردم باز می گذارد؛ چنان که در کشور خودمان به واسطه این که در قوانین دوره طاغوت، حداقل سن دختران برای ازدواج، پانزده سال و حداقل سن پسران، هیجده سال، منظور شده، مردم بسیاری ناچار شده اند به طور غیر رسمی ازدواج کنند و حتی صاحب چند فرزند بی شناسنامه بشوند!.
اگر قانونگذار حکیم اسلام، طلاق را به طور کلی منع می کرد، مشکل عظیمی برای پیروان خود به وجود می آورد و حتماً قانون شکنی ها نیز رواج پیدا می کرد.
با توجه به این که گاهی سازش و تفاهم، برای زوجین غیرممکن می شود، اسلام راه طلاق و جدایی را بازگذاشته است، اما این، علت حکم نیست، بلکه حکمت است.
اگر علت بود، درموارد دیگر، طلاق غیر مجاز بود، ولی نظر به این که حکمت است، طلاق در همه جا مجاز و حلال است. منتها باید طلاق را به دو قسم تقسیم کرد:.1. طلاق منفور.
باز روایت زیر را اضافه می کنیم که:.
وقتی پیامبر خدا شنید که یکی از اصحاب - یعنی ابو ایوب انصاری - می خواهد همسر خود را طلاق دهد، فرمود: طلاق ام ایوب، گناه است.(5).
تعبیر فوق، می تواند الهام بخش یک نکته تازه ای باشد و آن این که: گاهی ممکن است طلاق، حلال هم نباشد؛ زیرا چیزی که حلال است، نمی تواند گناه باشد.
در حقیقت، باید توجه داشته باشیم که اگر چیزی حلال باشد - اعم از این که حلال منفور باشد یا حلال محبوب و مطلوب - گناهی ندارد و اگر گفته شد که: چیزی گناه دارد، دلیل این است که حلال نیست.
آخر چگونه می شود پذیرفت که مردی بدون هیچ دلیل موجهی و صرفاً به خاطر هوا و هوس، زن و فرزند خود را دربه در کند و دنبال هوای نفسانی خود برود و در عین حال لکه گناهی دامن عصمتش! را نیالاید!.
آیا باور کردنی است که گفته شود: عملی از شدت قبح و وقاحت چنان است که موجب لرزیدن عرش خدا می شود و در عین حال، حلال و مباح است و در پیشگاه عدل خدا کیفر و مؤاخذه ای ندارد!.
به هر حال، طلاق منفور، منحصر در آنچه گذشت نیست، تکرار طلاق نیز در نظر اسلام، منفور است؛ یعنی ممکن است طلاق هایی که شخص می دهد، به خودی خود موجه و منطقی باشد، اما همین که شخص نمی تواند همسری را مطابق ذوق و سلیقه خود انتخاب کند و مرتب به ازدواج و طلاق روی می آورد، مورد بغض و نفرت شارع است.
امام باقر(ع) فرمود:.
إنَّ اللّهَ یُبْغِضُ کُلَّ مِطْلاقٍ وَذَوّاقٍ؛(6).
خداوند، کسی را که کارش طلاق و چشیدن زن هاست، دشمن می دارد.
و نیز در روایت است که:.
تَزَوَّجُوْا وَلا تُطَلِّقُوا فَإنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الذوّاقِینَ وَالذَوّاقاتِ؛(7).
ازدواج کنید و طلاق ندهید که خداوند مردانی را که زن می چشند و زنانی را که مرد می چشند، دوست نمی دارد.
با این توصیف، ممکن است با توجه به روایت زیر بگوییم: تکرار طلاق در صورتی منفور است که دلیل موجهی برای طلاق نباشد و بنابراین، دو روایت فوق، اگر چه اطلاق دارند، ولی این اطلاق، به وسیله روایت زیر تقیید می شود:.
پیامبر خدا به مردی گذشت و از او پرسید: زنت را چه کردی گفت: طلاقش دادم. پرسید: بدون هیچ عیبی گفت: بدون هیچ عیبی! پس از مدتی آن مرد، با زن دیگری ازدواج کرد. روزی پیامبر خدا بر او گذشت و به او گفت: چه کردی گفت: ازدواج کردم، چندی بعد، پیامبر خدا به او برخورد و پرسید: زنت را چه کردی گفت: طلاقش دادم! پرسید: بدون هیچ عیبی! پاسخ داد بدون هیچ عیبی! فرمود:.
إنَّ اللّهَ یُبْغِضُ أوْ یَلْعَنُ کُلَّ ذَوّاقٍ مِنَ الرِجالِ وَکُلَّ ذوّاقةٍ مِنَ النِساءِ؛(8).
خداوند دشمن می دارد یا لعنت می کند مردی را که زنان را بسیار می چشد و زنی را که مردان را بسیار می چشد!.
اگر چه بیان پیامبر خدا در مورد مبغوض یا ملعون بودن زنانِ مرد چشنده و مردان زن چشنده، مطلق است، لیکن هر بار که آن مرد از طلاق همسرش خبر می داد، پیامبر خدا بی درنگ می پرسید: آیا زن، عیبی داشته یا نه از این جا می توان فهمید که اگر مردی زن خود را به واسطه عیب و نقص اخلاقی طلاق بدهد و چند بار هم تکرارشود، مبغوض و ملعون نخواهد بود.2. طلاق غیر منفور.
خطاب بن مسلمه می گوید:.
خدمت امام کاظم(ع) رفتم و می خواستم از بدخلقی زنم شکایت کنم. حضرت فرمود: پدرم زنی برایم گرفته بود که بدخلق بود و من پیش او شکوه بردم. فرمود:.
ما یَمْنَعُکَ مِنْ فِراقِها قَدْ جَعَلَ اللّهُ ذلِکَ إلَیْکَ؛.
چه چیز مانع تو می شود که از او جدا شوی این کار را خداوند به دست تو گذاشته است.
پیش خودم گفتم: گره از مشکل من گشودی.(9).
نکته جالب این است که اسلام، هم پیروان خود را به دعا کردن تشویق کرده و هم وعده استجابت داده است، مع الوصف، روایت زیر، خواندنی و جالب است:.
خَمسَة لایُستَجابُ لَهُم: رَجُل جُعِلَ بِیَدِهِ طَلاقُ امرأتِهِ فَهِیَ تُؤذِیهِ وَعِنْدَهُ ما یُعطِیها وَلَم یُخلِّ سَبِیلَها...؛(10).
دعای پنج کس مستجاب نمی شود: مردی که طلاق زن به دست اوست و آن زن او را اذیت می کند و او می تواند مهرش را بدهد و رهایش کند....
می بینیم که برخورد پیشوایان اسلام با مسأله طلاق به این صورت است که: گاهی آن را منفور و مبغوض تلقی کرده اند و گاهی با لحنی که نسبتاً تشویق آمیز است تفهیم می کنند که: چه مانعی دارد که از حق خدایی خود برای نجات از غرقابی به اسم خانواده و درحقیقت، گردابی مهلک، استفاده نمی کنید! از این گونه برخورد با مسأله بر می آید که حکمت تشریع طلاق، خلاص شدن از گردابِ و غرقاب است و بنابراین، اگر چه حلیّت آن مطلق است، ولی نباید سوء استفاده کرد.
اسلام، نه تنها طالب این است که زندگی خانوادگی، شکلی معروف و جامعه پسند داشته باشد و زن و شوهر از لحاظ اخلاقی و نحوه معاشرت با یکدیگر، در حد مطلوب و ایدآل باشند، بلکه جدا شدن آنها نیز باید به شکل معروف و جامعه پسند و خدا پسندانه باشد.
اگر زندگی خانوادگی معروف و پسندیده است، طلاق و جدایی، منکر و ناپسند است و اگر زندگی خانوادگی منکر و ناپسند است، باید طلاق، معروف و پسندیده باشد و جادارد که زن و مرد مسلمان، در بریدن از یکدیگر نیز معیارهای اسلامی را رعایت کنند و به راه های غلط و غیر متعارف - از نظر انسانیت - گام ننهند.
به همین جهت است که: اگر سیری در آیات مربوط به طلاق، در قرآن مجید کنیم، می بینیم همه جا بحث درباره این است که آشتی کردن ها و بریدن ها همه و همه باید به معروف و احسان باشد.
یک جا قرآن می فرماید:.
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإمْساک بِمَعْرُوفٍ أوْ تَسْریح بِإحْسانٍ؛(11).
(طلاقی که قابل بازگشت و رجوع است) دوبار است (و برای بار سوم قابل رجوع و آشتی نیست، بنابراین) یا باید زن را به گونه ای که معروف و متعارف است، نگاه داری کرد، یا او را به احسان ونیکوکاری رها نمود، (تا عده اش تمام شود و پی کار خود رود).
علت این که: نگاهداری و امساک زن را مقید به این می کند که: معروف باشد، به خاطر این است که ممکن است کسی بعد از طلاق بر گردد و با همسر خود آشتی کند و منظورش از آشتی کردن، ایجاد زحمت و درد سر برای او باشد. اسلام، چنین روشی را نمی پسندد، بلکه آشتی کردن، صرفاً باید به خاطر برقرارکردن تفاهم و گذشت و مودت و رحمت باشد.
همچنین، علت این که (تسریح) و رها کردن زن را مقید به احسان - که از معروف هم جالب تر و مهم تر است - می کند، این است که: ممکن است بعد از پایان عده، او را گرفتار محدودیت هایی بکند و احیاناً او را از ازدواج، مانع شود، قرآن می خواهد بگوید: چنین روشی پسندیده نیست، بلکه باید به حکم اخلاق اسلامی، چنین زنی مورد احسان شوهر سابق خود باشد. مخصوصاً که ما گفته ایم: ممکن است آنها دارای فرزند باشند و بنابراین، چاره ای جز همفکری و تفاهم ندارند، بلکه باید کاری کنند که بتوانند پس از طلاق، وظایف پدری و مادری را به نحو احسن، ایفا کنند. قطعاً شوهر است که باید احسان کند، تا این برنامه درست اجرا شود.
و نیز قرآن برای تحکیم و تأکید مطلب فوق می فرماید:.
وَإذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أجَلَهُنَّ فَأمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...؛(12).
هنگامی که همسر خود را طلاق دادید و در آستان پایان گرفتن عده قرار گرفتند، یا رجوع کنید و آنها را به گونه متعارف و معروف نگاه داری نمایید، یا رجوع نکنید و آنها را به طور متعارف، رها و آزاد سازید.
مردی که در زندگی خانوادگی رفتار غلط و غیراخلاقی دارد و زن را پژمرده و افسرده و مظلوم قرار می دهد و در جداشدن از زن، به حرکات و گرایش های غیر اخلاقی و غیر اسلامی روی می آورد، مرد ایدآل و مسلمان متعهد و مکتبی نیست.
مرد وظیفه دارد که خواه در زندگی زناشویی و خواه در طلاق و جدایی، شخصیت انسانی زن را محترم بداند و از برخوردهای نامطلوب و منکر و خلاف احسان بپرهیزد و تقوای خود را زیر پا نگذارد.
مرد باید بداند که قرآن، به همان اندازه که برای زن وظیفه مقرر داشته است، برای او حق قایل شده و خلاف عدالت است که اگر انسان از زن انتظار وظایفی بیش از حقوق او، از او داشته باشد، حتی طلاق هم این قانون را نمی تواند بشکند. به همین لحاظ است که باز در ضمن آیات طلاق می فرماید:.
وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(13).
در برابر هر وظیفه ای که به نحو متعارف فطرت انسانی بر عهده زنان است، برای آنها حقی است.
پینوشتها:
2.أن اللّهَ یُحِبُّ البَیتَ الذی فیهِ العرسُ، ویبغضُ البیتَ الذی فیه الطلاقُ، وما من شی ءٍ أبغضُ إلی اللّهِ من الطلاقِ. (همان جا.).
3.ما مِنْ شی ءٍ ممّا أحلّهُ اللّهُ أبغضُ إلیهِ منَ الطلاقِ، وإنّ اللّهَ یبغضُ المطلاقَ الذوّاقَ.( همان جا).
4.تزوّجُوا ولا تطلِّقُوا فإنّ الطلاقَ یهتزُّ منهُ العرشُ.(همان، ص 268.).
5.إنّ طلاق اُمِّ أیوبَ لحوب .(همان، ص 267.).
6.همان جا.
7.همان، ص 268.
8.همان، ص 267.
9.همان، ص 270.
10.همان، ص 271.
11.بقره (2) آیه 229.
12.همان، آیه 231.
13.همان، آیه 228.
گفتارمان را با سخنی از پیامبررحمت، خاتم انبیاءْ آغاز می کنیم که فرمود:.
هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب تر از خانه ای که به ازدواج، آباد شده باشد نیست و هیچ چیز، در پیشگاه خدا منفورتر از خانه ای که در اسلام، به جدایی (طلاق) ویران شود، نیست.(1).
و با سخنی از الگوی صداقت، صادق آل محمدْ بیاراییم که فرمود:.
خداوند خانه ای را که در آن مراسم عروسی باشد، دوست می دارد و خانه ای را که در آن طلاق باشد، دشمن می دارد و هیچ چیزی در پیشگاه خداوند، منفورتر از طلاق نیست.(2).
و نیز فرمود:.
هیچ حلالی در نزد خدا منفورتر از طلاق نیست و خداوند کسی را که زیاد طلاق می دهد و زیاد زن ها را می چشد، دشمن می دارد.(3).
ممکن است با توجه به روایات بالا و یا روایتی که ضمن توصیه به ازدواج و نهی از طلاق، می فرماید: (طلاق عرش خدا را می لرزاند.)(4) این سؤال برای خوانند گرامی مطرح شود که: چرا اسلام، قانون طلاق را تشریع کرده و حداقل، دست مردان را در گسستن پیوند زناشویی بازگذاشته است! آیا بهتر نبود اسلام نیز همانند مسیحیت، طلاق را منع می کرد و همچون سدی پولادین، در برابر آن می ایستاد و جلو بیوه شدن زنان شوهردار و بی سرپرست شدن کودکان را از رهگذر طلاق می گرفت!.
حقیقت این است که: به همان میزان که اسلام به انعقاد پیمان زناشویی اهمیت می دهد، از شکسته شدن آن نیز بیزار و متنفر است و به همین جهت، فقط اختیار طلاق را به دست مردان داده است و چنین نیست که از این راه، ظلمی به زنان شده باشد، زیرا آنها نیز می توانند به طور منطقی و قانونی در صورت لزوم، از طریق محاکم شرعی، خود را مطلقه سازند؛ البته این دلیل نمی شود که مردها در استفاده ازحق طلاق، عقل و منطق را زیر پا بگذارند.
اگر خواننده گرامی به خاطر داشته باشد، ما درباره حکمت و علت قوانین و احکام بحث کرده و کلید گشایش بسیاری از مشکلات را ارایه داده ایم و در این جا نیز اضافه می کنیم که با همه اهمیت و احترامی که زناشویی و تداوم آن در نظر شارع اسلام دارد، گاهی عدم تفاهم و توافق زن و شوهر، چنان به اوج می رسد و چنان شدت می یابد که نه داوران خانوادگی و نه خود زوجین از عهده رفع آن بر نمی آیند و این جاست که قانونگذار حکیم، باید راه جدایی را باز بگذارد و دو انسانی که نمی توانند به یگانگی برسند، مجبور نکند که عمری را در زیر یک سقف با یکدیگر بگذرانند.
در قلمرو مسیحیت کاتولیک، به خاطر ممنوعیت طلاق، زنان و مردان بسیاری هستند که از نظر دفاتر رسمی و شناسنامه، همسر یکدیگرند، ولی عملاً از یکدیگر جدا شده و هر کدام، برای خود همسری برگزیده اند.
چنین وضعی نشان نقص و نارسایی قانون است و راه گریز از قانون را به روی مردم باز می گذارد؛ چنان که در کشور خودمان به واسطه این که در قوانین دوره طاغوت، حداقل سن دختران برای ازدواج، پانزده سال و حداقل سن پسران، هیجده سال، منظور شده، مردم بسیاری ناچار شده اند به طور غیر رسمی ازدواج کنند و حتی صاحب چند فرزند بی شناسنامه بشوند!.
اگر قانونگذار حکیم اسلام، طلاق را به طور کلی منع می کرد، مشکل عظیمی برای پیروان خود به وجود می آورد و حتماً قانون شکنی ها نیز رواج پیدا می کرد.
با توجه به این که گاهی سازش و تفاهم، برای زوجین غیرممکن می شود، اسلام راه طلاق و جدایی را بازگذاشته است، اما این، علت حکم نیست، بلکه حکمت است.
اگر علت بود، درموارد دیگر، طلاق غیر مجاز بود، ولی نظر به این که حکمت است، طلاق در همه جا مجاز و حلال است. منتها باید طلاق را به دو قسم تقسیم کرد:.1. طلاق منفور.
باز روایت زیر را اضافه می کنیم که:.
وقتی پیامبر خدا شنید که یکی از اصحاب - یعنی ابو ایوب انصاری - می خواهد همسر خود را طلاق دهد، فرمود: طلاق ام ایوب، گناه است.(5).
تعبیر فوق، می تواند الهام بخش یک نکته تازه ای باشد و آن این که: گاهی ممکن است طلاق، حلال هم نباشد؛ زیرا چیزی که حلال است، نمی تواند گناه باشد.
در حقیقت، باید توجه داشته باشیم که اگر چیزی حلال باشد - اعم از این که حلال منفور باشد یا حلال محبوب و مطلوب - گناهی ندارد و اگر گفته شد که: چیزی گناه دارد، دلیل این است که حلال نیست.
آخر چگونه می شود پذیرفت که مردی بدون هیچ دلیل موجهی و صرفاً به خاطر هوا و هوس، زن و فرزند خود را دربه در کند و دنبال هوای نفسانی خود برود و در عین حال لکه گناهی دامن عصمتش! را نیالاید!.
آیا باور کردنی است که گفته شود: عملی از شدت قبح و وقاحت چنان است که موجب لرزیدن عرش خدا می شود و در عین حال، حلال و مباح است و در پیشگاه عدل خدا کیفر و مؤاخذه ای ندارد!.
به هر حال، طلاق منفور، منحصر در آنچه گذشت نیست، تکرار طلاق نیز در نظر اسلام، منفور است؛ یعنی ممکن است طلاق هایی که شخص می دهد، به خودی خود موجه و منطقی باشد، اما همین که شخص نمی تواند همسری را مطابق ذوق و سلیقه خود انتخاب کند و مرتب به ازدواج و طلاق روی می آورد، مورد بغض و نفرت شارع است.
امام باقر(ع) فرمود:.
إنَّ اللّهَ یُبْغِضُ کُلَّ مِطْلاقٍ وَذَوّاقٍ؛(6).
خداوند، کسی را که کارش طلاق و چشیدن زن هاست، دشمن می دارد.
و نیز در روایت است که:.
تَزَوَّجُوْا وَلا تُطَلِّقُوا فَإنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الذوّاقِینَ وَالذَوّاقاتِ؛(7).
ازدواج کنید و طلاق ندهید که خداوند مردانی را که زن می چشند و زنانی را که مرد می چشند، دوست نمی دارد.
با این توصیف، ممکن است با توجه به روایت زیر بگوییم: تکرار طلاق در صورتی منفور است که دلیل موجهی برای طلاق نباشد و بنابراین، دو روایت فوق، اگر چه اطلاق دارند، ولی این اطلاق، به وسیله روایت زیر تقیید می شود:.
پیامبر خدا به مردی گذشت و از او پرسید: زنت را چه کردی گفت: طلاقش دادم. پرسید: بدون هیچ عیبی گفت: بدون هیچ عیبی! پس از مدتی آن مرد، با زن دیگری ازدواج کرد. روزی پیامبر خدا بر او گذشت و به او گفت: چه کردی گفت: ازدواج کردم، چندی بعد، پیامبر خدا به او برخورد و پرسید: زنت را چه کردی گفت: طلاقش دادم! پرسید: بدون هیچ عیبی! پاسخ داد بدون هیچ عیبی! فرمود:.
إنَّ اللّهَ یُبْغِضُ أوْ یَلْعَنُ کُلَّ ذَوّاقٍ مِنَ الرِجالِ وَکُلَّ ذوّاقةٍ مِنَ النِساءِ؛(8).
خداوند دشمن می دارد یا لعنت می کند مردی را که زنان را بسیار می چشد و زنی را که مردان را بسیار می چشد!.
اگر چه بیان پیامبر خدا در مورد مبغوض یا ملعون بودن زنانِ مرد چشنده و مردان زن چشنده، مطلق است، لیکن هر بار که آن مرد از طلاق همسرش خبر می داد، پیامبر خدا بی درنگ می پرسید: آیا زن، عیبی داشته یا نه از این جا می توان فهمید که اگر مردی زن خود را به واسطه عیب و نقص اخلاقی طلاق بدهد و چند بار هم تکرارشود، مبغوض و ملعون نخواهد بود.2. طلاق غیر منفور.
خطاب بن مسلمه می گوید:.
خدمت امام کاظم(ع) رفتم و می خواستم از بدخلقی زنم شکایت کنم. حضرت فرمود: پدرم زنی برایم گرفته بود که بدخلق بود و من پیش او شکوه بردم. فرمود:.
ما یَمْنَعُکَ مِنْ فِراقِها قَدْ جَعَلَ اللّهُ ذلِکَ إلَیْکَ؛.
چه چیز مانع تو می شود که از او جدا شوی این کار را خداوند به دست تو گذاشته است.
پیش خودم گفتم: گره از مشکل من گشودی.(9).
نکته جالب این است که اسلام، هم پیروان خود را به دعا کردن تشویق کرده و هم وعده استجابت داده است، مع الوصف، روایت زیر، خواندنی و جالب است:.
خَمسَة لایُستَجابُ لَهُم: رَجُل جُعِلَ بِیَدِهِ طَلاقُ امرأتِهِ فَهِیَ تُؤذِیهِ وَعِنْدَهُ ما یُعطِیها وَلَم یُخلِّ سَبِیلَها...؛(10).
دعای پنج کس مستجاب نمی شود: مردی که طلاق زن به دست اوست و آن زن او را اذیت می کند و او می تواند مهرش را بدهد و رهایش کند....
می بینیم که برخورد پیشوایان اسلام با مسأله طلاق به این صورت است که: گاهی آن را منفور و مبغوض تلقی کرده اند و گاهی با لحنی که نسبتاً تشویق آمیز است تفهیم می کنند که: چه مانعی دارد که از حق خدایی خود برای نجات از غرقابی به اسم خانواده و درحقیقت، گردابی مهلک، استفاده نمی کنید! از این گونه برخورد با مسأله بر می آید که حکمت تشریع طلاق، خلاص شدن از گردابِ و غرقاب است و بنابراین، اگر چه حلیّت آن مطلق است، ولی نباید سوء استفاده کرد.
اسلام، نه تنها طالب این است که زندگی خانوادگی، شکلی معروف و جامعه پسند داشته باشد و زن و شوهر از لحاظ اخلاقی و نحوه معاشرت با یکدیگر، در حد مطلوب و ایدآل باشند، بلکه جدا شدن آنها نیز باید به شکل معروف و جامعه پسند و خدا پسندانه باشد.
اگر زندگی خانوادگی معروف و پسندیده است، طلاق و جدایی، منکر و ناپسند است و اگر زندگی خانوادگی منکر و ناپسند است، باید طلاق، معروف و پسندیده باشد و جادارد که زن و مرد مسلمان، در بریدن از یکدیگر نیز معیارهای اسلامی را رعایت کنند و به راه های غلط و غیر متعارف - از نظر انسانیت - گام ننهند.
به همین جهت است که: اگر سیری در آیات مربوط به طلاق، در قرآن مجید کنیم، می بینیم همه جا بحث درباره این است که آشتی کردن ها و بریدن ها همه و همه باید به معروف و احسان باشد.
یک جا قرآن می فرماید:.
الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإمْساک بِمَعْرُوفٍ أوْ تَسْریح بِإحْسانٍ؛(11).
(طلاقی که قابل بازگشت و رجوع است) دوبار است (و برای بار سوم قابل رجوع و آشتی نیست، بنابراین) یا باید زن را به گونه ای که معروف و متعارف است، نگاه داری کرد، یا او را به احسان ونیکوکاری رها نمود، (تا عده اش تمام شود و پی کار خود رود).
علت این که: نگاهداری و امساک زن را مقید به این می کند که: معروف باشد، به خاطر این است که ممکن است کسی بعد از طلاق بر گردد و با همسر خود آشتی کند و منظورش از آشتی کردن، ایجاد زحمت و درد سر برای او باشد. اسلام، چنین روشی را نمی پسندد، بلکه آشتی کردن، صرفاً باید به خاطر برقرارکردن تفاهم و گذشت و مودت و رحمت باشد.
همچنین، علت این که (تسریح) و رها کردن زن را مقید به احسان - که از معروف هم جالب تر و مهم تر است - می کند، این است که: ممکن است بعد از پایان عده، او را گرفتار محدودیت هایی بکند و احیاناً او را از ازدواج، مانع شود، قرآن می خواهد بگوید: چنین روشی پسندیده نیست، بلکه باید به حکم اخلاق اسلامی، چنین زنی مورد احسان شوهر سابق خود باشد. مخصوصاً که ما گفته ایم: ممکن است آنها دارای فرزند باشند و بنابراین، چاره ای جز همفکری و تفاهم ندارند، بلکه باید کاری کنند که بتوانند پس از طلاق، وظایف پدری و مادری را به نحو احسن، ایفا کنند. قطعاً شوهر است که باید احسان کند، تا این برنامه درست اجرا شود.
و نیز قرآن برای تحکیم و تأکید مطلب فوق می فرماید:.
وَإذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أجَلَهُنَّ فَأمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ...؛(12).
هنگامی که همسر خود را طلاق دادید و در آستان پایان گرفتن عده قرار گرفتند، یا رجوع کنید و آنها را به گونه متعارف و معروف نگاه داری نمایید، یا رجوع نکنید و آنها را به طور متعارف، رها و آزاد سازید.
مردی که در زندگی خانوادگی رفتار غلط و غیراخلاقی دارد و زن را پژمرده و افسرده و مظلوم قرار می دهد و در جداشدن از زن، به حرکات و گرایش های غیر اخلاقی و غیر اسلامی روی می آورد، مرد ایدآل و مسلمان متعهد و مکتبی نیست.
مرد وظیفه دارد که خواه در زندگی زناشویی و خواه در طلاق و جدایی، شخصیت انسانی زن را محترم بداند و از برخوردهای نامطلوب و منکر و خلاف احسان بپرهیزد و تقوای خود را زیر پا نگذارد.
مرد باید بداند که قرآن، به همان اندازه که برای زن وظیفه مقرر داشته است، برای او حق قایل شده و خلاف عدالت است که اگر انسان از زن انتظار وظایفی بیش از حقوق او، از او داشته باشد، حتی طلاق هم این قانون را نمی تواند بشکند. به همین لحاظ است که باز در ضمن آیات طلاق می فرماید:.
وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(13).
در برابر هر وظیفه ای که به نحو متعارف فطرت انسانی بر عهده زنان است، برای آنها حقی است.
پینوشتها:
2.أن اللّهَ یُحِبُّ البَیتَ الذی فیهِ العرسُ، ویبغضُ البیتَ الذی فیه الطلاقُ، وما من شی ءٍ أبغضُ إلی اللّهِ من الطلاقِ. (همان جا.).
3.ما مِنْ شی ءٍ ممّا أحلّهُ اللّهُ أبغضُ إلیهِ منَ الطلاقِ، وإنّ اللّهَ یبغضُ المطلاقَ الذوّاقَ.( همان جا).
4.تزوّجُوا ولا تطلِّقُوا فإنّ الطلاقَ یهتزُّ منهُ العرشُ.(همان، ص 268.).
5.إنّ طلاق اُمِّ أیوبَ لحوب .(همان، ص 267.).
6.همان جا.
7.همان، ص 268.
8.همان، ص 267.
9.همان، ص 270.
10.همان، ص 271.
11.بقره (2) آیه 229.
12.همان، آیه 231.
13.همان، آیه 228.
کد قالب جدید قالب های پیچک |