غیرت=عفت

  • سوال

  •  

    اسلام آزادی را چگونه معنا می کند و برای ابعاد آن، حد و مرزی قائل می باشد یا خیر؟
    پاسخ
     

    بدون هیچ شک و تردیدی انسان در اسلام آزاد است، حتی در اساسی‏ترین مطلب یعنی تشرف به دین. ولی آزادی تنها صفت انسان نیست. به اصطلاح دیگر همه چیز انسان در آزادی خلاصه نمی‏شود   بلکه ابعاد دیگری هم دارد که باید بدان ها پاسخ گوید.

    در غرب پس از رنسانس تا کنون یعنی در حدود 4 قرن گذشته حرکت ‏به این سمت بوده که مؤلفه‏های دیگر انسان را پاک کنند و فقط آزادی را برای انسان باقی بگذارند. این یک ادعا نیست. به عنوان مثال ژان پل ساتر (متوفی دهه 1980) انسان را تنها با آزادی معرفی می‏کند و بدین جهت ‏حتی منکر وجود خدا می‏شود، چرا که خداوند را محدود کننده آزادی انسان می‏داند! و نیچه (متوفی 1900) نیز درست همین ادعا را دارد و معتقد است مسیحیت انسان را له کرده است و انسان برای تبدیل شدن به فرا انسان و رفتن به فراسوی نیک و بد، باید خدا، اخلاق و ارزش ها را کنار بگذارد.

    اما در اسلام در کنار آزادی انسان، چیزهای دیگری هم داریم. یکی امر قدسی و فرا انسانی «عقل‏» است که همه ما در آن شریکیم. این عقل بسیاری از «آزادی‏های نامعقول‏» را محدود می‏کند و لازم الاتباع است. امر دیگری که آزادی را محدود می‏کند وحی است و این دو نعمت بزرگ را خداوند به انسان عنایت فرموده است. پس فرامین خدا می‏توانند آزادی را محدود کنند، چرا که خداوند در دیدگاه اسلامی، ما فوق آزادی است و اساساً اوست که انسان را در این عالم آزاد آفریده و فرمود: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا» [1] و اوست که نعمت اختیار و انتخاب را به انسان کرامت فرموده است. همین خداوند خالق انسان و آزادی او، در درون انسان و بیرون او، پیامبرانی را مبعوث کرده تا انسان آزاد را هدایت و راهنمایی کنند و آزادی، اختیار و انتخاب او را با فرامین این دو «نبی‏» درونی و بیرونی قید زده است. برخی واژه آزادی را با هرزگی، افسار گسیختگی و هرج و مرج برابر می‏دانند و هنگام بحث از آزادی، ذهن آنها، پیش از هر چیز، متوجه آزادی جنسی و بی‏بندوباری می‏شود. این طرز تفکر احتمالاً ناشی از وضعیت اجتماعی جوامع غربی است. این افراد به گمان این که آزادی نیز، ره آورد غرب است، آزادی و بی‏بندوباری را یکسان می‏بینند. حال آن که از برخی برداشت‏های سطحی که بگذریم، مراد از آزادی، آزادی درونی و بیرونی، سیاسی و فکری با تمامی ابعاد آن است و بدین مفهوم، انبیاء بزرگ ترین پیام آوران آزادی در دوران خود بوده‏اند. ممکن است جامعه‏ای غرق در فساد و بی‏بندوباری باشد، اما فاقد آزادی باشد. بر عکس نیز ممکن است جامعه‏ای آزاد، به طور نسبی، سالم و مقید به قیود اخلاقی باشد. پس طبیعی است که در اندیشه اسلامی، آزادی سیاسی همراه با پای‏بندی به قیود اخلاقی، مورد نظر است.

    البته بی حد نبودن آزادی امری است که مورد پذیرش همه عقلا می باشد.حتی غربیان با این همه تاکید بر آزادی خواهی بر قانون گرایی اصرار می ورزند. مگر ماهیت قانون ایجاد محدودیت در آزادی بی قید و شرط نیست؟

    حال سؤال این است که کدام عنصر در قانون، آنها را ما فوق آزادی قرار داده است و به آنها امکان تقیید آزادی انسان ها را داده است؟

    پاسخ ما این است که هر چند کار قانون ایجاد محدودیت است، ولی هدف و نتیجه‏اش حفظ آزادی‏های قانونی و مشروع است. به تعبیر دیگر اگر در عرصه اجتماع، قائل به آزادی بی قید و شرط شویم، تزاحم آزادی‏ها عملا باعث برهم خوردن نظم، که زمینه استفاده از آزادی است، می‏شود. پس در عمل چاره‏ای نیست مگر این که به وسیله قوانینی، حداقل آزادی‏ها را، برای حفظ حداکثر آزادی، قربانی کنیم.

    و این امر یک الزام و اجبار در مرحله عمل است. مثال زیر این مطلب را روشن‏تر می‏کند فلسفه استفاده از وسائل نقلیه رسیدن سریع تر به مقصد است و هیچ گاه توقف و ایستادن، مقصود ما از استفاده از ماشین یا وسائل نقلیه دیگر قرار نمی‏گیرد. حال اگر کسی بگوید ایستادن و توقف در پشت چراغ قرمز مخالف این فلسفه (حرکت سریع و رسیدن به مقصد در حداقل زمان ممکن) است، می‏گوییم این سخن صحیح است، ولی ما در عمل برای حفظ هدف اصلی مجبور به این توقف هستیم و این یک الزام و اجبار در مرحله عمل است؛ چرا که نایستادن پشت چراغ قرمز، چه بسا موجب می‏شود که هیچ گاه به مقصد مورد نظر نرسیم. حال هیچ عاقلی توقف پشت چراغ را یک فلسفه مجزا، مستقل و در کنار فلسفه اصلی یعنی حرکت سریع قرار نمی‏دهد، بلکه آن را یک قید و محدودیت عملی می‏شمرد.

    پس حتی در میان اندیشمندان غربی نیز اعتقاد به آزادی مطلق وجود ندارد. اساساً آزادی مطلق با عقل سلیم و منطق بشری مغایر است. آزادی مطلق با فلسفه ضرورت زندگی جمعی بشر مغایرت دارد. زندگی جمعی و مدنی، مستلزم وجود برخی محدودیت‏هاست.

    در ادامه برای تبیین بیشتر مفهوم آزادی در اسلام، مقایسه ای پیرامون این مفهوم در دو حوزه اسلام و غرب انجام می دهیم.

    مقایسه آزادی در اسلام و غرب و تفاوت آنها

    ریشه تفاوت آزادی در تعریف غربی آن و تعریف اسلامی از آن به نگرش این دو طرز تفکر به انسان و اهداف او باز می گردد. اسلام هدف نهایی انسان را رسیدن او به کمال و سعادت واقعی می‏داند.

    شاید ریشه این تمایز و تفاوت را بتوان در دو پرسش خلاصه کرد:

    1. در آزادی با تعریف غربی سؤال این است که آزادی از چه؟

    2. در آزادی با تعریف اسلامی سؤال این است که آزادی برای چه؟

    توضیح آن ‏که آزادی را به «نبود مانع‏» تعریف کرده‏اند. انسان کلاً خواهان این است که مانع خاصی در راهش نباشد و آزاد باشد و چیزی مانع او نباشد؛ این خواست اولیه و طبیعی انسان است.

    حال این سؤال مطرح می‏شود که قرار است از این آزادی و عدم وجود مانع برای چه امری و حرکت در کدام سو استفاده شود؟ به تعبیر دیگر حال که انسان آزادی و اختیار حرکت در تمام جهات را دارد قرار است در کدام جهت حرکت کند؟ و یا قرار است از این آزادی برای نیل به کدام مقصود و هدف استفاده کند؟

    امروزه در غرب به سؤال دوم کمتر پرداخته شده و این تفاوت اصلی اسلام با غرب پیرامون موضوع آزادی است. یعنی در غرب آزادی برای آزادی خواسته می‏شود و در اسلام آزادی برای سعادت نهایی بشر.

    از تأکیدات فراوان قرآنی بر نفی طواغیت و زورمداران و هم از سیره و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و سایر انبیای الهی می‏توان استفاده کرد که ادیان الهی در کنار آزادی از بندگی نفس، به آزادی از ستمگری و حاکمیت ارزش‏های باطل در جامعه نیز توجه ویژه‏ای داشته‏اند و این هر دو را مقدمه‏ای برای «تکامل همه جانبه انسان‏» می‏دانسته‏اند.

    در غرب در پاسخ به سؤال دوم هم گفته می‏شود که هر کس می‏تواند تصمیم بگیرد و در این جا هم آزاد است و این حرف دقیقاً معنای اومانیسم و انسان‏مداری غربی است. پس به طور خلاصه در غرب در کنار آزادی چیز دیگری وجود ندارد و اساساً نباید در کنار آزادی چیز دیگری را قرار داد و به تعبیر دیگر نباید به آزادی شرک ورزید.

    امروزه، سخن از محدودیت آزادی در غرب گفتن، مانند سخن از شرک گفتن است در جهان اسلام، این در حالی است که در اسلام، آزادی قیدهایی دارد که شمرده شد.

    در ادامه ذکر این نکته خالی از لطف نیست که «نفس دین آوردن‏» و «مسلمان شدن‏» امری کاملاً آزادانه و مختارانه است که آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» [2] بر این امر دلالت می‏کند و این آزادی منافانی با عبودیت ندارد.

    «عبد» به کسی گفته می‏شود که مختارانه و با آزادی در انتخاب، خود، بنده دیگری می‏شود و به تعبیر دیگر «عبودیت غیر» را آزادانه پذیرفته و آزادانه از خویش سلب آزادی می‏کند. در مقابل آن برده (کسی که بالاجبار به بندگی کشیده شده باشد) قرار دارد که با بنده یا «عبد» تفاوت جدی دارد. اسلام نیز انسان‏ها را توصیه می‏کند که «عبودیت پروردگار» را آزادانه پذیرا شوند؛ به این دلیل که این پذیرش عبودیت خدا در واقع آزادگی از بندگی و بردگی شهوات و طاغوت‏ها است و در حقیقت عبد خدا، بیش و پیش از هر کسی به آزادی واقعی دست یافته است.

    قرآن در باره پیامبر عظیم الشأن اسلام می فرماید:«وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ» [3] و از دوش آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است بر می دارد.

    کتاب آزادی از دیدگاه علامه طباطبائی می تواند راه گشا باشد، شما را به مطالعه این کتاب سفارش می کنیم.

    انواع آزادی در اندیشه اسلامی

    آزادی عقیده: آزادی عقیده را از دو جهت می‏توان بررسی کرد: نخست، عقیده به عنوان ایمان در مقابل کفر و دوم، آزادی عقیده به مفهوم وجود عقاید و بینش‏های مختلف در درون دین. هم چنین تفاوت آزادی عقیده با آزادی تفکر بر این مبنا استوار است که آزادی عقیده بیشتر مفهومی دینی و ایمانی دارد و آزادی تفکر، شامل جنبه‏های مختلف زندگی اعم از اعتقادی، سیاسی و اجتماعی می‏شود.

    آیت ‏الله شهید مطهری ضمن تفکیک آزادی عقیده و تفکر، و تأکید بر آزادی تفکر، وجود آزادی عقیده در اسلام را رد می‏کند. البته ایشان معتقد است که در هیچ وضعیتی نباید برای تحمیل عقیده، فشار و اجبار به کار رود. معنای «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» این است؛ نه این که تمسک به هر رأی و عقیده‏ای که دلخواه است، جایز باشد. مراد از آیه‏هایی نظیر آیه فوق، نه صحّه گذاشتن بر عقاید دیگر، بلکه تکیه نمودن بر روش درست ایجاد تغییر در آنهاست و این که با اکراه و اجبار نمی‏توان دین حق را گسترش داد.

    آزادی اندیشه: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می‏فرمایند: «یکی از چیزهایی که امت من را هرگز به خاطر آن عذاب نخواهند کرد، این است که انسان در باره خلقت خدا و جهان فکر کند و وسواسی در دلش پیدا شود.» جایگاه والای تفکر در اسلام، بیانگر ارزش و اهمیتی است که اسلام به اندیشه و آزادی آن داده است.

    آزادی بیان: آزادی اندیشه بدون آزادی بیان معنا پیدا نمی‏کند. آزادی اندیشه تنها با امکان طرح اندیشه در جامعه و ارائه آن به مردم و اندیشمندان قابل تصور است. ادعای وجود آزادی اندیشه در جامعه زمانی می‏تواند واقعیت داشته باشد که افکار مختلف و متضاد، آزادانه و بدون دخالت دولت، مطرح، و نقد و ارزیابی شوند. آزادی بیان، هم چون آزادی اندیشه، حوزه گسترده‏ای را شامل می‏شود، و افراد مختلف می‏توانند با توجه به حدود قانونی، نظر خود را در جامعه عرضه و تبلیغ کنند. در این زمینه، حضرت علی علیه السلام می‏فرمایند: «واضربوا بعض الرای ببعض یتولد الصواب‏» ؛ آرا را با یکدیگر مواجهه دهید تا از آنها رای درست زاده شود. بدیهی است که برخورد آرا جز در فضای آزادی بیان ممکن نیست.

    اسلام، از لحاظ نظری، برای آزادی بیان، تأثیر آن در بهبود اوضاع اجتماعی و کمال فکری انسان، و رشد قدرت انتخاب انسان‏ها ارزش بسیار قائل است. قرآن انسان‏ها را به گوش دادن به سخن‏ها و انتخاب بهترین آنها تشویق می‏کند: «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ» [4] همان کسانی که سخنان را می‏شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‏کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند  .

    سیره ائمه معصومین علیهم السلام نیز در این زمینه بسیار روشنگر است؛ آنان آزادی بیان را از مادّیون سلب نمی‏کردند. از لحاظ سیاسی، می‏توان به روش حضرت علی علیه السلام در برخورد با خوارج اشاره کرد که هرگز با آنها به خاطر عقایدشان مقابله نکرد و آنها آزادانه می‏توانستند عقاید خود را در مساجد و در میان مسلمانان مطرح کنند.



    [1] - سوره انسان، آیه 3.

     [2] - سوره بقرة، آیه 256.

    [3] - سوره اعراف، آیه 157.

    [4] - سوره زمر، آیه 18.



    نوشته شده در چهارشنبه 95/3/12ساعت 9:37 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

    به خاطر آقا امام زمانمون گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما


    نوشته شده در شنبه 95/3/8ساعت 5:4 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

    گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما هر عاشقی برای دیدن معشوق خود بکوشد

     


    خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود:

    ای داود! هر کس محبوبی را دوست بدارد سخنش را باور کند و هر که از محبوبی خوشش آید کرده های او نیز در نظرش پسندیده آید و هر که به محبوبی اعتماد داشته باشد به او تکیه کند و هر که شیفته محبوبی باشد برای دیدن او بکوشد.

     

     

    کدام آفریده ات را بیشتر دوست داری ؟

     

    موسی علیه السلام در مناجات با خدا عرض کرد:

    خدای من ! کدام آفریده ات را بیشتر دوست می داری ؟

    فرمود: آن کس را که چون محبوبش را از او بگیرم با من آشتی باشد.

     

     

     

    دل خدا دوست


    امام علی علیه السلام فرمود:

    دلِ خدادوست ، رنج و سختی در راه خدا را بسیار دوست می دارد و دل بی خبر از خدا، راحت طلب است .

    پس ، ای پسر آدم ! گمان مبر که بی رنج و سختی به مقام رفیع نیکوکاری دست یابی ؛ زیرا که حق سنگین و تلخ است

     

     

     

    خدا دوست کسی است که دوستش بدارد


    خداوند تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود: ای داود! به بندگان زمینی من بگو: من دوست کسی هستم که دوستم بدارد و همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و همدم کسی هستم که با یاد و نام من انس گیرد و همراه کسی هستم که با من همراه شود، کسی را بر می گزینم که مرا برگزیند و فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردار من باشد. هر کس مرا قلباً دوست بدارد و من بدان یقین حاصل کنم ، او را به خودم بپذیرم و چنان دوستش بدارم که هیچ یک از بندگانم بر او پیشی نگیرد. هر کس براستی مرا بجوید بیابد و هر کس جز مرا بجوید مرا نیابد. پس - ای زمینیان ! - رها کنید آن فریبها و اباطیل دنیا را و به کرامت و مصاحبت و همنشینی و همدمی با من بشتابید و به من خوگیرید تا به شما خوگیرم و به دوست داشتن شما بشتابم .

     

     

    سخن گنجشک ، حضرت سلیمان (ع ) را متأثّر نمود


    روایت شده که : حضرت سلیمان علیه السلام گنجشکی را دید که به همسرش می گوید: چرا از من دوری می کنی و حال آنکه اگر بخواهم کاخ سلیمان را به نوکم گرفته و به دریا می افکنم . حضرت سلیمان علیه السلام خندید و او را نزد خود فرا خواند و فرمود: آیا تو را یاری این کار هست که می گویی ؟ گنجشک گفت : مرد گاهی نزد همسرش خود را جلوه می دهد. (دوست و عاشق بر آنچه می گوید سرزنش نمی شود.) حضرت سلیمان علیه السلام به گنجشک ماده فرمود: چرا شوهرت را از خود می رانی ؟ گنجشک ماده گفت : ای پیامبر خدا! او دوست من نیست و صرفاً ادّعای دوستی می کند، زیرا غیر من دیگری را نیز دوست دارد. سخن گنجشک مادّه حضرت سلیمان علیه السلام را متأ ثّر نمود و سخت گریان گشت و چهل روز از مردم کناره گرفت و از خداوند خواست که دلش را پر از مهر خدا کند و مهر دیگران را از دل وی ببرد.

     

     

     

     

    صدای تو بر من مخفی نیست


    آنگاه که حضرت داود علیه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و کثرت مردم را در عرفات مشاهده کرد، بالای کوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نیاز شد.

    چون از مناسک حج فارغ شد، جبرئیل به نزد او آمد و گفت :

    ای داود! پروردگارت می فرماید: چرا بالای کوه رفتی ؟ آیا گمان کردی که صدائی به سبب صدای دیگر بر من مخفی می گردد؟

    سپس جبرئیل داود را به سوی (جدّه ) و از آنجا او را به دریا بُرد تا رسید به سنگی و آن را شکافت ، ناگاه در آن سنگ کرمی ظاهر شد، آنگاه جبرئیل گفت : ای داود! پروردگارت می فرماید که :

    صدای این کرم را در میان این سنگ در قعر این دریا می شنوم و غافل نیستم ، تو گمان کردی که صداهای بسیار، مانع شنیدن صدای تو می شود؟

     

     

     

     

     

     

    هرگاه شرمگین گردد من او را بیامرزم


    خداوند به داود علیه السلام وحی فرستاد که :

    ای داود! هرگاه ، از بنده مؤ من من گناهی سرزند و سپس از آن توبه نماید، و چون به یادش آید از من شرمگین گردد، من او را بیامرزم .

    و آن گناه را از خاطر فرشتگان محو می نمایم . و به نیکی و ثواب بدل می کنم ، و پروایی ندارم ، و من مهربانترین مهربانانم .

     

     

     

    خداوند چه مقدار بنده اش را دوست دارد؟


    خدا می فرماید:

    ملاقات بنده ای را که دوست دارد با من دیدار کند، دوست دارم . هر گاه او در نزد خود مرا یاد کند، من نیز در نزد خود او را یاد می کنم . و هر گاه در جمعی مرا یاد کند من نیز او را بهتر و زیباتر در میان گروهی یاد می کنم .

    او هرگاه به اندازه وجبی به من نزدیک شود من به او به اندازه ذراع نزدیک می شوم و اگر ذراعی به من تقرب جوید به اندازه باع به او نزدیک می شوم .

     

     

    خداوند فرمود: من ویژه دوستانم هستم


    خدای تعالی به داود علیه السلام وحی فرستاد که :‏ای داود! کسی که دوستش را دوست می دارد، گفتارش را تصدیق می کند و اگر از او راضی باشد، کردارش را نیز تأ یید می کند. و با اطمینان به دوست ، اعتماد به او پیدا می کند و اگر اشتیاق به او داشته باشد ، جهد و تلاش می کند که به او برسد.‏ای داود! یاد و ذکر من برای ذاکرین من است و بهشتم برای اطاعت کنندگان و عشق و محبتم برای مشتاقین و دلباختگانم و من ویژه دوستانم هستم .

     

     

    کسانی که خداوند دوستشان دارد


    خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

    (در راه خدا انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد).بقره

    (... همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد).بقره

    (آری کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید، (خدا او را دوست می دارد؛ زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد).آل عمران

     

     

    به (برکت ) رحمت الهی ، در برابر آنان مردم نرم (و مهربان ) شدی ؛ اگر تندخو وسخت دل می بودی از اطراف تو، پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برایشان آمرزشبخواه و در کارها با ایشان مشورت کن ، امّا هنگامی که تصمیم گرفتی ، (قاطع باش و)بر خدای توکّل کن که خدا توکّل کنندگان را دوست دارد).آل عمران

     

     

     

    خداوند مزّاح و شوخی کننده را دوست دارد


    امام باقر علیه السلام فرمود:

    خداوند دوست دارد کسی را که با مردم مزاح و شوخی کند، امّا سخن زشت به زبان نیاورد و نیز کسی را که اندیشه ای یکتاپرست داشته باشد و کسی را که آراسته به صبر و شکیبایی باشد و کسی را که به نماز خواندن افتخار کند.

     

     

    خداوند دل غمناک را دوست دارد


    امام سجّاد علیه السلام فرمود: خداوند هر دل غمناک و هر بنده سپاسگزار را دوست دارد.

     

     

    خداوند انسان با حیا و پاکدامن را دوست دارد


    امام باقر علیه السلام فرمود:

    خداوند عزّوجلّ آدم با حیای خویشتندار را دوست دارد.

    پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

    خداوند انسان با حیای بردبار پاکدامن با مناعت را دوست دارد.

     

     

     

     

    هرگاه خدا بنده ای را دوست بدارد ...


    امام صادق علیه السلام فرمود:

    هرگاه خدای تعالی بنده ای را دوست بدارد به او اطاعت خود را الهام فرماید، قناعت را پیشه او کند، در دین فقیه و آگاهش گرداند، جانش را با یقین نیرو بخشد، با کفاف زندگیش را بگذراند و جامه عفت بر او بپوشاند.

    و هرگاه خداوند بنده ای را دشمن دارد او را مال دوست گرداند، آرزوهایش را دراز کند، دنیا را به ذهن او افکند، او را به خواهشهای نفسش واگذارد، پس بر مرکب عناد بنشیند و بساط تبهکاری را بگستراند و بر بندگان ستم روا دارد.

     

      

     

    دلداده خدا مخلصترین بنده خداست


    امام صادق علیه السلام فرمود:

    نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده ای بتابد او را از هر مشغله دیگری تهی گرداند. هر یادی جز خدا تاریکی است . دلداده خدا مخلصترین بنده خداست و راستگوترین مردمان و وفادارترین آنها به عهد و پیمان .

      





     

    نوشته شده در شنبه 95/3/8ساعت 12:18 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

     
    نویسنده در مطلب حاضر به مساله فطری بودن پوشش در انسان اشاره کرده و اهمیت حجاب و برخی از آثار آن را مورد بررسی قرار داده است.
    حجاب به معنای پرده و پوشش و حایل میان دو چیز نوعی پوشش برای مردان و زنان مومن است. هر چند که این اصطلاح در عرف مردم تنها درباره زنان به کار می‌رود ولی تفاوتی در وجوب و لزوم اخلاقی، شرعی و حقوقی آن نیست. آنچه پوشش مردان از زنان را متمایز می‌سازد در مقدار و کیفیت پوشش است.
     
    پوشش اولیه آدم
    اما حجاب و پوشش پیش از آنکه امری شرعی و دستوری قانونی باشد، مساله انسانی است. در گزارش قرآن از واکنش ابتدایی آدم و حوا در بهشت موقت به این مهم توجه می‌دهد که مساله پوشش گرایشی فطری است؛ زیرا آن دو پس از نزدیک شدن به درخت ممنوع و با خوردن از میوه آن، به شکل و شمایلی درآمدند که برای آنان شگفت انگیز بود. قرآن از واژه سواه برای این شمایل جدید استفاده می‌کند. (اعراف آیات 62 و 02 و 22 و 72 و طه آیه 121) سواه در اصطلاح قرآنی دست کم در دو معنای بدن و یا نقاط حساس بدن به کار رفته است. سوء هر کار ناپسند و زشتی است که بطور طبیعی انسان را ناخوش می‌آید. در داستان کشته شدن هابیل، قرآن از جسد بی‌جان هابیل تعبیر به سوآه می‌کند. (مائده آیه 5) بنابراین تن و جسم بی جان که از آن به جسد تعبیر می‌کنیم، در کاربرد قرآنی سوآه خوانده شده است.
    از این رو می‌توان با توجه به گزارش قرآن و واکنش شتاب آلود آدم و حوا از پوشاندن برخی از اعضای بدن یا تمام آن با برگ‌های درختان این احتمال تقویت می‌شود که انسان به بطور طبیعی از عریان بودن کراهت دارد. نکته‌ای که قابل تامل است آنکه برخی این پوشش را تنها به بخش‌های حساس تن نسبت می‌دهند به این معنا که گفته‌اند آن دو، برگ‌های برخی از درختان بهشتی را کنده و با دست، آن برگ‌ها را نگه داشته‌اند و خود را بدین صورت از یکدیگر پوشانده‌اند؛ ولی سخن این است که در آیات قرآنی سخن از نگه داشتن برگ‌ها با دست نیامده است. به نظر این احتمال درست‌تر می‌آید که آنان با برگ‌های برخی از درختان که از پهنای کافی برخوردار بود تن و بدن خود را پوشانده‌اند و آن را به شکل پوشش و لباس به تن کرده‌اند تا بدن آنان نمایان نباشد. بنابراین می‌توان گفت که این پوشش می‌توانست کامل و تمام باشد و تنها به نقاط حساس اختصاص نداشته باشد؛ زیرا اگر حوا می‌خواست حتی با دو دست، برگ‌ها را نگه دارد می‌بایست دو دست دیگر نیز پیدا می‌کرد تا دو جای دیگر را نیز می‌پوشاند که آن دو نیز از حساسیت برخوردار بوده و نوعی شرمگاه به شمار می‌آمده است. از کاربرد سوآه در معنای بدن در آیه دیگر می‌توان این برداشت را تقویت کرد که آن دو تمام بدن خویش را با برگ‌های درختان پهن برگ که شباهت به برگ‌های درخت موزه داشت پوشانده‌اند.
    به هر حال انسان به طور فطری و طبیعی از عریان بودن گریزان است و هر انسان سالم از نظر شخصیتی و روانی، خود را از دیگری می‌پوشاند. لباس در قرآن به عنوان پوشش بدن (سواه) یاد شده است. (اعراف آیه 62) زشت و ناپسند دانستن نشان دادن شرمگاه و بی پوشش بودن آن بخش، به نوع تربیت و یا اخلاق اجتماعی انسان بستگی ندارد. به این معنا که هر کس به طور فطری عدم پوشش بخش‌های خاص و شرمگاه را ناخوش و ناپسند می‌دارد و اگر تربیت اجتماعی و خانوادگی اثر و نقشی را در این حوزه بازی کند، در آموزش و تربیت ضد اخلاقی آن است؛ در حقیقت نوعی اجبار و تحمیل آموزشی و تربیتی موجب می‌شود تا انسان‌ها از حالت طبیعی و فطری خارج شوند؛ چنان که درباره دین این اتفاق افتاده است و مردمانی که به طور طبیعی گرایش به خدا و اسلام دارند به آئین و شرایع و ادیان دیگری مجبور می‌شوند و به تعبیر پیامبر(ص) با تربیت خانوادگی و آموزش‌های اجتماعی و تحمیل، از فطرت اسلام دور شده و یهودی و مجوسی و مسیحی می‌شوند.
    اسلام به عنوان دین فطرت مسئله حجاب و پوشش مردان و زنان را واجب شمرده و مطابق فطرت، دستورهای شرعی خود را صادر کرده است. اصول اخلاقی بشر نیز این اقتضا را دارد و تنها انسان‌های بی تمدن، از پوشش کامل برخوردار نمی‌باشند. هر انسان با شخصیت و سالم اجتماعی به طور طبیعی در هر پست و مقامی که باشد به پوشش گرایش داشته و آن را اخلاقی و هنجاری بر می‌شمارد و بر همین پایه و اساس است که قوانین بشری نیز چنین چیزی را پسندیده و تقویت می‌کند.
     
    اهمیت حجاب
    در اهمیت حجاب از نظر قرآن می‌توان به آیاتی اشاره کرد که در آن حجاب و پوشش را نشانه‌ای از عفت و پاکدامنی دانسته است. خداوند در آیه 60 سوره نور می‌فرماید که حتی زنانی که امید ازدواج ندارند و به سنی رسیده‌اند که میل و رغبتی به جنس مخالف در آنان نیست و از شور و زندگی افتاده‌اند، بهتر است که ایشان نیز پوشش را رعایت کنند و خود را چنان بپوشانند که مورد توجه قرار نگیرند و زینت‌های ذاتی و عرضی خود را نشان ندهند. آنگاه در بیان فلسفی این دستور و ذکر حکمت آن می‌فرماید: و ان یستعففن خیر لمن، اگر عفت را بجویند، برایشان بهتر است. تعبیر استعفاف و عفت جویی امری است که برای همگان مفید و نیک و پسندیده است چه این فرد، پیری باشد که رغبتی به جنس مخالف ندارد و یا جوانی که در اوج گرایش به جنس مخالف است. کسی که پوشش را مراعات می‌کند به نوعی امنیت روحی و روانی که مورد توجه همگان و خیر عمومی است دست می‌یابد، زیرا هنگامی که شخص خود را به گونه‌ای مناسب بپوشاند از نظر شخصیت خود را چنان می‌نمایاند که باید باشد. انسان‌ها به طور طبیعی از کسانی که از اصول اخلاقی دوری می‌کنند، کراهت می‌ورزند.
     
    حجاب، عامل بازدارنده
    قرآن، پوشش را نشانه تقوا نیز بر می‌شمارد؛ زیرا تقوا به معنای مهار و کنترل در برابر بدی‌ها و زشتی‌ها و زیاده خواهی‌های نفس و قوای غریزی و نیز عمل به اصول اخلاقی و شرعی و قانونی است که موجبات جلب رحمت و دفع غضب الهی را فراهم می‌آورد. نشانه تقوا بودن پوشش به این معناست که انسان بر پایه اصول اخلاقی و قانونی و شرعی عمل می‌کند و در رفتار و کردار خویش نشانه‌های تمرد را بروز نمی‌دهد. اگر کسی مسلمان است نشانه‌هائی خواهد داشت. برخی از این نشانه‌ها ظاهری و برخی دیگر باطنی است. نشانه ظاهری اسلام آن است که در جامعه، پایبند قوانین آن باشد. کسی که پوشش را رعایت نمی‌کند در حقیقت می‌کوشد که نشان دهد بر دین اسلام نیست و قوانین آن را نمی‌پذیرد. در مدارس برای هر گروه سنی و سطوح علمی، لباس و پوشش‌های رنگی خاصی است که نشانگر گروه و سطح است. این نشانه‌ها کمک می‌کند تا مردم بفهمند که این فرد کارگر نیست و یا یک دانشجو است.
    پوشیدن لباس سفید در بیمارستان کمک می‌کند تا کادر بیمارستانی از دیگران شناخته شوند. چنان که نوع پوشش روحانی بیانگر وظیفه و کاری است که برعهده او نهاده شده است. کسی که پوشش اسلامی را مراعات می‌کند با این شیوه بیان می‌کند که اهل تقواست و بر اصول اسلامی تاکید دارد. از این رو، قرآن رعایت پوشش اسلامی را نشانه‌ای از تقوا دانسته است.(احزاب آیه55)
    قرآن در تبیین فلسفه و حکمت دستور پوشش اسلامی افزون بر گرایش فطری بشر به این نکته اشاره می‌کند که پوشش مناسب موجب می‌شود تا فرد در امنیت قرار گیرد و کسانی که بیمار دل هستند و از شخصیت سالم اجتماعی و روانی برخوردار نیستند، متعرض آنان نمی‌شوند. (احزاب آیه95)
    در توضیح این حکمت باید به این مساله اشاره کرد که انسان بطور طبیعی از هر چیزی که نسبت به آن جهل دارد می‌هراسد و از آن گریزان است. افرادی که در سایه زندگی می‌کنند و در روش و رفتار خود از نوعی عدم شفافیت بهره می‌جویند و به عبارتی در زمینه خاکستری حرکت می‌کنند، از نوعی ابهت برخوردار می‌شوند که دیگران به سادگی متعرض آنان نمی شوند. زنانی که با پوشش مناسب، خود را می‌پوشانند در زمینه خاکستری قرار می‌گیرند و به شکلی برای دیگری مجهول و ناشناخته می‌گردند. همین مساله موجب می‌شود که دیگران با وی به آسانی نتوانند برخورد کنند و نوع خطوط قرمز در اطراف وی پدیدار می‌شود که متعرضان را از تعرض به وی باز می‌دارد. این گونه است که حجاب به عنوان عامل بازدارنده از تعرض دیگران عمل می‌کند و شخص با حجاب به حریم امنیت رانده می‌شود.
     
    آثار حجاب
    قرآن برای حجاب و پوشش مناسب اسلامی آثار معنوی و نقش اجتماعی خاصی را بیان می‌کند که نمونه آن در مساله امنیت و تقوا گفته شده است. در حقیقت با بیان فلسفه و اهمیت حجاب به برخی از آثار معنوی و اجتماعی نیز اشاره شده است. غیر از مصونیت از تعرض هوسرانان و کسب امنیت می‌توان به برخی از آثار دیگر حجاب نیز اشاره کرد که از آن جمله طهارت قلبی و پاکی درون مردان و زنان است. پوشش مناسب موجب می‌شود که هم مردان در هنگامه برخورد با زنان گرفتار انحراف و پلیدی و فحشا نشوند و هم زنان در برابر مردانی که تن خود را می‌پوشانند از امنیت و طهارت قلبی سود برند. هنگامی که مردی پوشش مناسب داشته باشد زنی که با وی سخن می‌گوید و یا وی را می‌بیند تحت تاثیر اندام وی قرار نمی‌گیرد و قلب و دلش در گرو عشق او نمی رود؛ چنانکه پوشش مناسب زن نیز چنین فرصتی را برای مردان فراهم نمی آورد. در حقیقت این اثر حجاب به خود فرد باز نمی گردد بلکه به دیگری سود می‌رساند. به این معنا که حجاب و پوشش مناسب این فرصت را برای مردان و زنان فراهم می‌آورد تا از طهارت قلب برخوردار باشند و گرفتار ناپاکی دل نشوند. هرچند که می‌توان برای آن اثری در خود فرد نیز یافت که عبارت از امنیت فردی در برابر دیگری است و شخص با حجاب خود نمی‌گذارد که جنس مقابل تحریک شده و متعرض وی گردد. (احزاب آیه35)
    از دیگر آثاری که قرآن برای پوشش یاد می‌کند، اثر معنوی پوشش و دست یابی به رحمت و آمرزش الهی است. (احزاب آیه95) نکته جالب در این تعبیر قرآنی آن است که از غفران به عنوان پاداش پوشش یاد شده است؛ زیرا غفران به معنای پوشاندن گناهان است. کسی که خود را از دیگری می‌پوشاند و حجاب را مراعات می‌کند به اسم غفران پناه برده و خداوند نیز او را از شر گناه و آسیب‌های احتمالی آن می‌پوشاند و گناهانش را بخشیده و بر آن پرده‌ای می‌نهد که دیگری از آن باخبر نمی‌شود.
    کوتاه سخن آنکه حجاب و پوشش در آموزه‌های قرآنی از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار است و برای آن آثار اجتماعی و معنوی چندی است. آثاری که نه تنها موجب می‌شود انسان را به خدا نزدیک کند بلکه شخص را در امنیت و آرامش روحی و روانی و اجتماعی قرار می‌دهد.

     

     


    نوشته شده در شنبه 95/3/8ساعت 12:8 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

    یکی از غم های عمیقی که بر قلب نازنین امام زمان سنگینی می کند، غم خدشه دار شدن حجاب اهل بیت می باشد. زیرا اندوه بزرگ حضرت زینب مسئولیت سنگینی بود که پس از شهادت امام حسین در رهبری کاروان اسیران کربلا به سمت کوفه و شام بوده است، به ویژه وقتی که سپاه ابن زیاد به دستور عمر سعد خیمه ها را آتش زده و به غارت می پردازند و اهل بیت در بیابان ها سرگردان می شوند و کودکان گم می شوند، وقتی که با سختی و مرارت حضرت زینب موفق می شود آن ها را پیدا کند اولین سخن آن ها این بوده که  "عمه جان چادر از سر ما بیرون کردند".

    آیا صدای امام حسین را نمی شنوید که می گوید: هَل مِن ناصر یَنصُرنی

    *************

    خدا خیلی مهربونه، خیلی خوبه، خیلی دوست داشتنیه، هیچوقت برامون کم نمیذاره، آخر مرام و رفاقته، آخر بخشندگی و بی خیال شدنه اما ...! یه اما داره که خیلی مهمه و اون هم امیدواری بدون عمل هست؛ رجا و امیدواری به رحمت و مغفرت خدا باید بعد از طاعت و عبادت باشه، و بدون آن، غرور و حماقت است.

    خداوند در آیه 218 سوره بقره میفرماید: "به درستی کسانی که ایمان آوردند و به جهت متابعت رسول، وطن را ترک نمودند و در راه خدا با کفار و نفس اماره جهاد کردند، ایشانند که امیدوار به رحمت پروردگارند".

    حضرت محمد (صل الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: "احمق کسی است که متابعت هوا و هوس نفسانی را کند و آرزو از خدا داشته باشد."

    امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: "قومی هستند که گناه می کنند و میگویند ما امید به خدا داریم و همیشه چنینند تا مرگ ایشان برسد. ایشان کسانی هستند که به آرزو می گذارنند و دروغ میگویند  و رجا و امید ندارند. و به درستی کسی که به چیزی امید داشته باشد، در صدد طلب آن بر می آید، و کسی که از چیزی بترسد از آن میگریزد ... کسی که امید به چیزی داشته باشد، برای آن عمل می کند."

    *************

    قرار داشتیم به قرب الهی برسیم نه به دختر و پسرای خیابان و دانشگاه؛ قرار بود خلیفة الله باشیم نه خلیفة الشیطان، قرار بود برای خدا عبادت کنیم نه برای شیطان تبلیغ. مراقب باشیم زیبایی و جذابیت ما (دختر و پسر فرقی نداره) طناب شیطان نشه و به گردن اطرافیان بیفته! قرار بود سیرت زیبا داشته باشیم نه اینکه در به در دنبال صورت زیبا باشیم. مگه باید چه اتفاقی بیفته تا به خودمون بیایم. منتظر چی و کی هستیم. مطمئن باشید کسی از آسمان نمیاد پایین دست مارو بگیره و بذاره توی صراط مستقیم. خودمون باید به سمت خدا حرکت کنیم.

     اگه این محرم، اگه این ماه، اگه این هفته ، اگه این روز آخرین روزی باشه که امام زمان (عج) غائبه، کاری کن وقتی اومد نگی چرا براش کم گذاشتم، چرا براش سنگ تموم نذاشتم ...


     

    نوشته شده در شنبه 95/3/8ساعت 11:37 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

    خواهر با حجابم اگر سال ها قبل مردان در خط مقدم میجنگیدند تو نیز امروز در خط مقدم هستی ، مبادا از جنگیدن خسته شوی زیرا حجاب فقط یک مساله اجتماعی نیست بلکه تبدیل به یک موضوع فوق العاده استراتژیک و سیاسی در جهان شده است . فرانسه برای حجاب ممنوعیت قرار میدهد در حالی که در قانون اساسی فرانسه پوشش آزاد است و فرد حق انتخاب دارد ، خوب اگر حجاب چیز بدیست به ضرر خود فرد است ، بگذارید محجبه باشد ، چرا شما اینقدر نگرانید ؟؟ زیرا میدانید چگونه جوانان را سرگرم کنید و چه سرگرمی بهتر از غرق شدن در هوا و هوس ، کسی که سرش گرم شهوت شد دیگر به سیاست چکار دارد به حقایق چکار دارد ، آری شما تجربه دارید تجربه اندلس ، سرزمینی که جوانان مسلمان با اقتدار آن را فتح کردند جوانانی که حاضر نبودند برای یک لحظه شمشیرشان را بر زمین بگذارند ، خواهرم فکر میکنی چگونه سرزمین اندلس را از مسلمانان پس گرفتند ؟ با جنگ ؟ با شمشیر ؟ نه ، با دو چیز : زن و شراب ، آن هنگام که حجاب را از دختران گرفتند و لباس نازک و بدن نما بر تن آنها کردند و آن جوان شمشیر بدست با دیدن همین دختران شمیرش را بر زمین گذاشت . خواهرم سلاح تو حجاب توست ، سلاحت را بر زمین مگذار ، آری واقعیت این است که خیلی ها سلاحشان را بر زمین گذاشته اند ، مگر زمان جنگ همه به جبهه ها رفتند ؟ نه ، آن بزدلانی که امروز شعار نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران سر میدهند زمان جنگ کجا بودند که جانشان را فدای ایران کنند ؟ 

    خواهر با حجابم مبادا نیرنگ آن بزدلانی که ندای آزادی زنان سر میدهند تو را بفریبد ، آنها دردشان چیز دیگریست دردشان شهوت است ، تو را میخواهند اما نه به خاطر خودت به خاطر جسمت ، میخواهند که برایشان وسیله ی شهوت رانی باشی اما بدان که هر وسیله ای تاریخ مصرفی دارد و آن هنگام که تاریخ مصرفت تمام شود تو را دور خواهند انداخت . 




    نوشته شده در سه شنبه 95/3/4ساعت 11:25 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

    بخشی از وصیتنامه یک شهید:
    مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن
    زمان تشیع وتدفینم گریه نکن
    زمان خواندن وصیتنامه ام گریه نکن
    فقط زمانی گریه کن که....
    مردان ما غیرت را فراموش میکنندوزنان ما عفت را
    وقتی جامعه مارا بی غیرتی و بی حجابی گرفت
    مادرم گریه کن که اسلام در خطر است


    نوشته شده در سه شنبه 95/3/4ساعت 11:20 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

    مهدی جان :

    روزی هزار بار دلت را شکسته ام/ بیخود به انتظار وصالت نشسته ام/

     هر بار این تویی که رسیدی و در زدی / هر بار این منم که در خانه

     بسته ام /هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی / هم عهد خویش ،

    هم دلت را شکسته ام

    شرمنده مهدی جان


    نوشته شده در سه شنبه 95/3/4ساعت 11:13 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

     پرونده علما- آیت الله گلپایگانی
    امام زمان فرمودند: از علایم ظهور فقط علامات حتمى مانده است و شاید آنها نیز در مدتى کوتاه به وقوع بپیوندند؛ پس بر شما باد که براى فرج دعا کنید.
     
    به گزارش فرهنگ نیوز ، در روزگاری نه چندان دور( به سال 1295 ه . ق ) کودکی پا به عرصه وجود گذاشت، که عاقبت ردای زیبائی بر قامت شریعت شد و جلایی دوباره بر بلندای پیکر دین محمد (ص)، طریق هدایت از او تجلی دیگری یافت و جمال غبار آلود آن دیگر بار به دست جمال دیگری جمیل شد، پدر اسم این کودک را جمال الدین نهاد و تاریخ اسم او را جمال الملة و الدین ، واین چنین قریه سعید آباد که در یک فرسخی بلد عالم خیز جرفادقانقرار دارد به نور او منور گشت و شمع زیبای وجودش از آن وادی سوختن آغاز نمود.
     
    ولادت
    آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی در روستای سعید آباد گلپایگان و در سال 1295 هـ.ق. در خانواده ای مذهبی کودکی دیده به جهان گشود .
     
    عرفان سید
    مرحوم سید جمال پس از نیل به مقام تدریس و افاده ، هیچ گاه مراقبت از حالات و اعمال خود را فراموش نکرده و در این وادی از انفاس قد سیه مرحوم آیت الله سید مرتضی کشمیری و آیت الحق سید احمد کربلائی طهرانی بهره ها برد و از اشارات عارف کامل مرحوم حاج شیخ علی محمد نجف آبادی همواره آگاه بود تا اینکه حقائق و معانی را از وجود این انوار فروزان اخذ کرد، و واصل به درجه ای از معانی شد که آنان شدند و حائز رتبه ای از کرامات گردید که آنان گردیدند و در وادی معنی همانند آنان به کمالاتو درجات عالیه رسید .در این جا داستانی را از زبان یکی از بزرگان و علمای حوزه علمیه قم نقل می کنم ، ایشان می فرمودند: در آن زمانی که در دیار مقدس غروی "زادها الله شرفا" مشرف بودم، جهت پاره ای از اعمال شب جمعه ای به وادی السلام رفته بودم، یک وقت متوجه نوری شدم وقتی نزدیک آن نور شدم دیدم از چشمان سیدی می درخشد پرسیدم: این سید کیست؟ گفتند: سید جمال الدین گلپایگانی است.داستان دیگری را مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی "قدس سره الشریف" نقل فرمودند: که روزی در محضر آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی (قدس سره الشریف) نشسته بودم و ایشان شخصا" نامه ها را باز وروء یت می فرمودند و یک قسمت از نامه را جدا می کردند تا جواب بنویسند، به یک نامه رسیدند، سه دفعه دست روی دست زد و فرمود: (صدقتک) بعد فرمود: این نامه از آیت الله آقا سید جمال الدین گلپایگانی است که برایم نوشته و مرا موعظه و نصیحت کرده است، آقا نامه را می خواند و اشک از دیدگانش جاری بود و زمزمه می کرد، مرجعیت سنگین است. مرگ هست و همه ما از دنیا می رویم.و همچنین داستانی را مرحوم علامه طهرانی از زبان خود مرحوم سید نقل کردند که آقا سید جمال می فرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادی السلام نجف اشرف برای فاتحه اهل قبور و ارواح مومنین.چون هوا بسیار گرم بود رفتم در زیر طاقی که بر سر دیوار روی قبری زده بودند نشستم، عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدری استراحت نموده و بر گردم در این حال دیدم جماعتی از مردگان با لباسهای پاره و مندرس و وضعی بسیار کثیف به سوی من آمدند و از من طلب شفاعت می کردند، که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه ما را عفو کند.من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند، گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو می کنید بروید ای مستکبران!ایشان می فرمودند: این مردگان شیوخی بودند از عرب که در دنیا مستکبرانه زندگی می نمودند و قبورشان در اطراف همان قبری بود که من بر بروی آن نشسته بودم.این داستانها نشانگر عظمت روح و بلندای مقام مرحوم آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی است.
     
    مکاشفه
    مرحوم آیت الله العظمی حاج سید جمال الدین گلپایگانی می فرمود : من در دوران جوانی که در اصفهان بودم نزد دو استاد بزرگ مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان قشقایی درس اخلاق و سیر و سلوک می آموختم و آنها مربی من بودند . به من دستور داده بودند که شبهای پنجشنبه و شبهای جمعه در بیرون اصفهان به قبرستان تخت فولاد بروم و قدری در عالم مرگ و ارواح تفکر کنم . عادت من این بود که شبهای پنجشنبه و جمعه به قبرستان تخت فولاد می رفتم و یکی دو ساعت در بین قبرها و در مقبره ها حرکت می کردم و تفکر می نمودم و بعد از آن چند ساعتی استراحت نموده ? و سپس برای نماز شب و مناجات بر می خواستم و نماز صبح را می خواندم و پس از آن به اصفهان بر می گشتم . آیت الله گلپایگانی می فرمود : شبی از شبهای زمستان که هواسرد بود و برف هم می آمد .من برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم و در یکی از حجرات رفتم و خواستم دستمال خود را باز کرده چند لقمه ای غذا بخورم و بعد بخوابم تا حدود نیمه شب بیدار و مشغول کارها و دستورات خود از عبادت گردم? در این حال مقبره را زدند تا جنازه ای را که از بستگان صاحبان مقبره بود و از اصفهان آورده بودند? آنجا بگذارند و شخص قاری قرآن که متصدی مقبره بود مشغول تلاوت شد تا آنها صبح بیایند و جنازه را دفن نمایند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند و قاری قرآن هم مشغول تلاوت شد. من همین که دستمال را باز کرده و می خواستم مشغول خوردن غذا شوم دیدم که ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن آن مرده شدند.
     
     
    عین عبارت آن عالم ربانی این است که : چنان گرزهای آتشین بر سر او می زدند که آتش به سوی آسمان زبانه می کشید و فریادهایی از این مرده بر می خواست که گویی تمام این قبرستان عظیم را را متزلزل می کرد . نمی دانم اهل چه معصیت بود ؟ از حاکمان جائر و ظالم بود که این طور مستحق عذاب بود ؟ و ابدا قاری قرآن اطلاعی نداشت? آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت اشتغال داشت. من از مشاهده ی این منظره از حال رفتم ? بدنم می لرزید. رنگم پرید و هر چه به قاری قرآن اشاره می کردم که در را باز کن من می خواهم بیرون بروم? او نمی فهمید ? هر چه می خواستم به او بگویم زبانم قفل شده بود و حرکت نمی کرد . بالاخره به او فهماندم که چفت در را باز کن ? من می خواهم بروم. گفت : آقا هوا سرد است ُ برف روی زمین را پوشانیده و در راه گرگ است تو را می درد. هرچه می خواستم به او بفهمانم که من طاقت ماندن ندارم ? او ادراک نمی کرد . به ناچار خود را به در اتاق کشاندم ? در را باز کردم و خارج شدم . و تا اصفهان با آنکه مسافت زیادی نیست بسیار به سختی رفتم و چندین بار به زمین خوردم ? رفتم در حجره و یک هفته مریض بودم . مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان می آمدند حجره و عیادت می کردند و به من دوا می دادند . جهانگیر خان برای من کباب باد می زد و به زور به حلق من فرو می برد تا کم کم قدری قوت گرفتم.
     
    مراجعت به ایران و ملاقات با شاه
    مرحوم آیت الله گلپایگانی علیه الرحمه( در سال 1373 قمری) برای معالجه و عمل جراحی به ایران آمدند. شرح ماجرا را از زبان یکی از همراهان ایشان بشنوید، به کرمانشاه که آمدیم طبقات مختلف مردم به دیدار ایشان آمده از جمله دیدار کنندگان فرمانده لشکر غرب بود که حامل پیامی از سوی شاه بود، که شاه د ستور داده هواپیمای اختصاصی خودشان به کرمانشاه آمده و شما و همراهان را به تهران ببرد. مرحوم سید (قدس سره) با ناراحتی فرمودند: من احتیاج به هواپیما ندارم و با ماشین می روم، هر چه اصرار کردند و دیگران نیز با او همراهی کردند که شاید ایشان را راضی نمایند قبول نفرموده و استنکاف کردند و خلاصه با ماشین کوچک صاحب منزل به تهران آمدیم. وقتی وارد تهران شدیم در همان ابتدای سفر، آقا در بیمارستان نجمیه (بازرگانان) بستری شدند که بدین صورت بیمارستان افتتاح شد. در زمان بستری بودن ایشان عده زیادی از علما و بزرگان قم و تهران و طبقات مختلف مردم به ملاقاتشان آمدند.آیت الله بروجردی مکرر افراد متعددی را برای دیدار ایشان می فرستادند و چندین بار نامه فرستاده و از اینکه خود نمی توانند به تهران بیایند عذر خواهی نمودند.یک روز صبح بود. که دیدیم هیراو رئیس دربار شاه برای ملاقات آقا وارد شده پس از مقداری نشستن گفت: کار محرمانه ای با آقا دارم، آقایان اطاق را خالی کنند،مرحوم آقا امر کردند، بیرون رفتیم، پس از مدت کوتاهی دیدیم هیراو با کمال ناراحتی از اطاق خارج شد و رفت.ما به اطاق بازگشتیم، دیدیم مرحوم آقا خندان هستند، علت این ماجرا را جویا شدیم؟ فرمودند: این آقا از طرف شاه آمده بود و می گفت: شاه امروز به شیراز سفر کرده و تا شب به تهران بر می گردد، و فردا صبح می آید به دیدار شما، سپس از جیب خود پاکتی بیرون آورد، و گفت : شاه سلام رساند و این وجه را تقدیم نمود، من نپذیرفتم و گفتم من نان خور امام زمان روحی فداه هستم. و تا حال نگذاشته است که در بمانم لذا احتیاجی ندارم و نمی گیرم هیراو در جواب گفته بود: بگیرید و به افرادی که همراهتان هستند بدهید. فرمودند: عرض کردم آقایان هم نان خور حضرت ولی عصر (عج) هستند و احتیاج ندارند. مقداری اصرار کرد و می گفت: بد است، تقدیمی شاه مملکت است، که من جواب ندادم فقط گفتم: احتیاج نداریم، اوقاتش تلخ شد و از اطاق بیرون رفت، و شاه هم به دیدار ایشان نیامد. مصدق هم که در آن زمان در احمد آباد مستوفی تحت نظر بود توسط پسرش دکتر غلامحسین پیغام داد که بیمارستان متعلق به مادرم می باشد. لذا برای بیمارستان و عمل جراحی هیچ اجرتی ندهید، که مرحوم سید در جواب فرموده بودند: خیر نیازی به آن نیست من خودم می دهم.در زمینه همین سفر مرحوم آیت الله حاج سید مصطفی صفائی خوانساری می فرمودند:مرحوم آیت الله سید جمال الدین برای معالجه به تهران آمده بودند در بیمارستان نجمیه بستری بودند. وقتی به ملاقات ایشان رفتیم فرمودند: به حاج آقا حسین (بروجردی) سلام مرا برسانید و بگوئید اگر بنا بود سید جمال مقلد باشد از شما تقلید می کرد. و این در حالی بود که آیت الله سید جمال از مرحوم بروجردی پرسیده بودند: اعلم نجفیون کیست که موقوفه ای را به وسیله او به طلاب برسانیم؟ آیت الله بروجردی در پاسخ نوشته بودند: آیت الله حاج آقا جمال الدین گلپایگانی است.سید از فروتنی عجیبی برخوردار بود به طوری که نقل می کنند با آن عظمت علمی که ایشان داشتند در عین حال مدت زیادی در مسجد بالاسر حرم حضرت امیرالمومنین علیه السلام پای منبر مرحوم واعظ خراسانی (قدس سره) که مشغول تفسیر سوره یوسف بودند می نشتند. 
     
     
    از علایم ظهور فقط علامات حتمى مانده است
    حجة الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محمد باقر ملبوبى صاحب کتاب «الوقایع و الحوادث» خوابى را که خود از آیت الله سید محمد گلپایگانى شنیده اند، طبق درخواست نویسنده چنین مرقوم فرمودند:
     آیت الله سید محمد گلپایگانى فرزند عارف واصل، آیت الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانى فرمودند: مدتها پس از فوت مرحوم پدرم، شبى در خواب دیدم حضورشان مشرف شدم و ایشان در اطاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند. گفتم: پدر! اگر خبرى نیست ما هم به دنبال کارمان برویم؟ وضع طلبگى در گذشته و حال همین است که به چشم مى خورد.
     فرمودند: پسر، حرف مزن! هم اکنون ولى امر تشریف مى آورند. آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب کل عالم، حضرت ولى عصر علیه السلام تشریف آوردند. پس از عرض سلام و جواب حضرت، قبل از این که من حرفى بزنم، حضرت فرمودند:
     «سید محمد! مقام پدرت این حجره ی محقر نیست، بلکه مقامش آن جاست. به محل مورد اشاره ی دست حضرت نگاه کردم، قصرى با شکوه و ساختمانى با عظمت – که لایدرک و لایوصف است – دیدم و خوشحال گردیدم.»
     عرض کردم: یابن رسول الله! آیا وقت ظهور مبارک رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضورتان روشن شود؟
     حضرت فرمودند:«لم تبق من العلامات الا المتحویات و ربما اوقعت فى مدة قلیلة، فعلیکم بدعاء الفرج؛» از علایم ظهور فقط علامات حتمى مانده است و شاید آنها نیز در مدتى کوتاه به وقوع بپیوندند؛ پس بر شما باد که براى فرج دعا کنید.
     
    وفات
    سرانجام مرحوم آیت الله العظمی حاج سید جمال الدین گلپایگانی (قدس سره) پس از خدمات زیادی که به جامعه علم و اسلام و مسلمین نمودند، در عصر روز دوشنبه 29 محرم الحرام 1377 هجری قمری در سن 82 سالگی چشم از این جهان فانی فرو بستند و در پی انتشار خبر رحلت ایشان دروس حوزه های علمیه تعطیل و بازارها بسته شد و مردم عراق و ایران عزادار گشتند.در بزرگداشت وی مراسم متعددی از طرف قاطبه مردم و علما مخصوصا" حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره الشریف) در عراق و ایران برپا شد ، ایشان را بر حسب وصیت خودشان در وادی السلام به خاک سپردند.اشعار زیادی در رثای مرحوم گلپایگانی توسط علما و شعرای بزرگ سروده شده که از آن جمله سروده مرحوم آیت الله سید موسی بحرالعلوم در ماده تاریخ وفات سید گلپایگانی است ، که مطلع آن ختام این مقال می شود.
     
     

    نوشته شده در سه شنبه 95/3/4ساعت 11:7 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

          

     تولده عید شما مبارک تولده عید شما مبارک

     

    تولد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مبارک

     

     

     


    نوشته شده در شنبه 95/3/1ساعت 3:17 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

    <   <<   36   37   38   39   40   >>   >


    کد قالب جدید قالب های پیچک