سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غیرت=عفت

میگـن خــوبی کـ از حــد بگــذرد نادان خیـال بــد کنـد ....

از حــد گذرونــدی کـ خیــال بــد کــردم !.

اگــه زمانــی کـ با گستاخــی تمــام تو روت وایستادم و #گناه کــردم

بجـای اینکه صبــوری کنی میــزدی تـو گوشــم این وضعـم نبـود ...

#یاصبور_و_یاشکور.


اگـه زمانــی کـ همــه منـو خــوب حساب میکـردن

و مــن تـو خفـا گنـاه میکردم فقط یه بار....

فقط یه بار آبرومــو میبـردی این وضعـم نبـود ....

#یا_ستار_العیوب.


اگـه زمانـی کـ همــه ازم تعریـف میکـردن

بجـای اینکـه #لبخنـد بزنـی و نگـام کنـی

#اخم میکـردی و میگفتـی این جــوری کـ فکـر میکنید نیست ....

من از وضعش با خبـرم؛ این اوضـاعم نبـود ....

#یارحیم_و_یاودود.


اگـه بهـم نمیگفتـی از مــادر بهـت مهـربون تـرم

با گناه انقــدر #بی_حیایی نمیکـردم و از محبتت

سواستفاده نمیکـردم ...

#یاغفور_و_یارحیم.


اگـه یه بار منـو نمیبخشیـدی ، اگـه یه بار ازم روتو

برمیگردونـدی انقــدر اشتباهاتمـو تکــرار نمیکــردم ....

#یارحمن_و_یارحیم...


بذار #درگوشی یـه چیـزی بگـم :

همــه ی اینارو میگـما ...

ولی طاقت ندارمـ باهام این کارارو کنـی ...

ببخـش بی ادب شـدم ...ببخـش انقـدر گستاخ شـدم

کـ از خوبیتـم اعتراض میکنم ...مـیدونم تقصیــر خـودمـه ...

ولـی زورم بـه‌ خــودم نمیرسـه ...من نمک نشناس نیستم ....

فقط خستـه شـدم ...

از خــودم ...

خودی کـ زورم #بهـش نمیرسـه ...

 


نوشته شده در شنبه 95/10/11ساعت 1:16 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

 

چقــدر زیبـا اسـتــ ....

زندگــیِ زنـــی کـ مـــردی دارد کـ از خیالــش ؛

خیـالِ هیــچ #نامحـرمی عبــور نمیکنــد...

و مــردی کـ زنـی دارد کـ "خیالــش" راحتـ اسـت

کـ او بیخیالِ عشقــش نمیشـود.....

زنــی کـ مــردی دارد کـ از "عروسکـ های خیابانـی"

چشــم میدوزد کـ نگاهـش #فقط سهــم "عــروسِ خانـه اش" باشــد...

و مــردی کـ زنـی دارد کـ با #حجابــ و #عفتــش

قــدردان پاکــی چشـمانِ مــرد خانـه اش هسـت.....

زنـی کـ مــردی دارد کـ به نامحــرم "رو" نمیدهـد!

و مــردی کـ زنـی دارد کـ با چـادرش "رو" میگیــرد

تا رویـش فقط نصیـب مـرد خانـه اش باشــد‌.....

زنــی کـ مــردی دارد کـ در خیابان بـه دخترهای مـردم "تنــه" نمیزنـد

تا "تنه ی درخت زندگـی" هیـچ دختـری نشکنـد...

و مــردی کـ زنــی دارد کـ "سربـه زیـر" از گوشــه ی خیابان راه میـرود

تا گوشــه ی #دلِ هیــچ مــردِ "سـر به هوایـی" را اشغـال نکنـد.....

زنــی کـ مــردی دارد کـ گــرمای دستانِ مـــردانه اش دل هیچکـسی

جـز عـروس خانه اش را گــرم نکـرده اسـت...

و مــردی کـ زنـی دارد کـ با ســردی نسبت

به #نامحـرم قـدردان گـرمی دستانِ مــردش اسـت......

خــوش بحال مـردانی کـ زنانــی #زهرایی دارنـد...

و خـوش بحال زنانــی کـ مردانـی #علـوی دارنـد....

زندگــی #عاشقانه با #ایمان و #حیا و #تعهد ساخـته‌ میشـود

نه با #پورشه و #پاستیل و #سفر_خارجه!

 




نوشته شده در شنبه 95/10/11ساعت 1:13 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

وصیت نامه شهید والا مقام احمد رضا احدی،

شهید احمد رضا احدی ، نفر اول کنکور رشته تجربی به سال 1364 ، آخرین وصیت خود را در چند جمله کوتاه خلاصه کرده است.احمدرضا احدی به تاریخ آبان سال 1345 در اهواز متولد شد . همزمان با آغاز جنگ تحمیلی ، به عنوان مهاجر جنگی همراه خانواده به ملایر بازگشت و در رشته ی علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی به ادامه ی تحصیل پرداخت ، تا آن که در سال 63 موفق به کسب دیپلم گردید. در سال 64 در کنکور سراسری تجربی رتبه اول را کسب کرده و در رشته ی پزشکی در دانشگاه شهید بهشتی تهران پذیرفته شد و در آن جا به ادامه ی تحصیل پرداخت.وی نخستین بار بار در سال 61 به جبهه رفت و در عملیات رمضان شرکت کرد و در همین عملیات مجروح شد .احمد رضا احدی سر انجام در شب دوازدهم بهمن ماه سال 65 به شهادت رسید و پس از پانزده روز که پیکر آن شهید میهمان آفتاب بود به شهرستان ملایر بازگردانیده شد و در آرامگاه عاشورای ملایر به خاک سپرده شد.           متن تنها وصیت نامه به جا مانده از شهید احمدرضا احدی به این شرح است:
 بسم الله الرحمن الرحیم
کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟

به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟چه کسی در هویزه جنگیده؟کشته شده و در آنجا دفن شده؟

چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک؟! اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟چگونه سر 120 دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟

- آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن راسوراخ کرده و گذر می کند،حالا معلوم نمایید، سرکجا افتاده است؟کدام گریبان پاره می شود؟کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟و کدام کدام ………….؟

توانستید ؟؟

اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید.

هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟

چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟چگونه باید آنها را غسل داد؟

چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟

به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟از خیال، از کتاب ، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت درکیفت می گذارد؟کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟ صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن، پرستو شدن آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟

هیچ می دانستی؟ حتما نه! …

هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی

و آنگاه که قطره ای نم یافتی؟

با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی؟

اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!!

اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی،

اگر جعفر و عبدالله نیستی،

لااقل حرمله مباش!

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد….
صفایی ندارد ارسطو شدن                
   خوشا پر کشیدن، پرستو شدن


نوشته شده در یکشنبه 95/9/28ساعت 2:58 عصر توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

http://khoshunat.parsiblog.com/ 

 

 

لطفا سری بزنید

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/9/25ساعت 11:17 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

http://khoshunat.parsiblog.com/ 

 

 

لطفا سری بزنید

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/9/25ساعت 11:17 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

http://khoshunat.parsiblog.com/ 

 

 

لطفا سری بزنید

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/9/25ساعت 11:17 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

http://khoshunat.parsiblog.com/ 

 

 

لطفا سری بزنید

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/9/25ساعت 11:17 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

http://khoshunat.parsiblog.com/ 

 

 

لطفا سری بزنید

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/9/25ساعت 11:17 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

http://khoshunat.parsiblog.com/ 

 

 

لطفا سری بزنید

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/9/25ساعت 11:17 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

http://khoshunat.parsiblog.com/ 

 

 

لطفا سری بزنید

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 95/9/25ساعت 11:17 صبح توسط fateme ghodrati نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >


کد قالب جدید قالب های پیچک